1 هرچند که نفس درخور شمشیرست از تنگی عقل، طبع او را زیرست
2 افتاد چو خلق را به قحطی سر و کار قدر سگ آسیا فزون از شیر است
3
1 ایام ز آرزو اگر دست تو بست زین نکته در لباس، مقصودی هست
2 بندد سر آستین کودک، مادر تا در سرما نیاورد بیرون دست
1 هرچند کمر به جستجو باید بست آسان نتوان قرب حق آورد به دست
2 مقراض ز ترک دو جهان میباید کز خویش توان برید و با او پیوست
1 از باغ تو اند گر سمن، ور بیدست از توست اگر بید و اگر امیدست
2 در خانه اگر هزار روزن باشد آخر همه را چشم به یک خورشید است
1 شیدایی عشق در جهان بسیارست عشق است که یک انار و صد بیمار است
2 آمیخته قهر و لطف با هم اما یک جنگ و هزار آشتی در کارست
1 ای مرکز فیض ازل از روز نخست قطبی چو تو، آسمان به صد قرن نجست
2 ما را ز دعا مکن فراموش که هست ایمان اجابت به دعای تو درست
1 از درد نیافت ضعف بر چشمم دست وین پرده تار، گریه بر دیده نبست
2 از آمدن پیک خیالت به دلم برخاست ز دل غبار و بر دیده نشست
1 این پرده به روی دیدهام درد نبست وین خار به چشمم مژه تر نشکست
2 بی روی تو از بس که غبارآلودست تیر نگهم به دیده در خاک نشست
1 آن را که سری به عشق عالمسوزست بختش مسعود و طالعش فیروز است
2 اکنون که شب از موی سفیدم روزست معلومم شد که عشق پیرآموزست
1 ای آن که ز پندار دلت بیزارست هرچند دوای این مرض بسیارست
2 رو دل ز هوای نفس پرداز نخست پرهیز، علاج اول بیمار است