جان زنده بود به عشق تو به از قدسی مشهدی رباعی 85
1. جان زنده بود به عشق تو به جاست
بر ذره ز آفتاب، بس منتهاست
...
1. جان زنده بود به عشق تو به جاست
بر ذره ز آفتاب، بس منتهاست
...
1. از نادانی، کس نفتد در کم و کاست
دانایی ما بلای جان و دل ماست
...
1. رخسار تو هر کجاست، صبح طرب است
گر شام غمی ره برد آنجا، عجب است
...
1. نیشی که خورد بر دل مجروح کجاست
دردی که ازو تازه شود روح کجاست
...
1. مردم ز فراق منزل یار کجاست
در شهر، دواشناس بیمار کجاست
...
1. آن دلبر ناپدید خودکام کجاست
آن پردهنشین شهره ایام کجاست
...
1. ای صبح امید، آفتاب تو کجاست
وی ساقی انصاف، شراب تو کجاست
...
1. ای گلشن سودا، گل داغ تو کجاست
ای انجمن گرم، چراغ تو کجاست
...
1. دنیا افزون بود وگر کم، هیچ است
جز دوست، مطالب دو عالم هیچ است
...
1. جز ذکر خدا هر آنچه گویی هیچ است
جز شرع نبی رهی که پویی هیچ است
...
1. محرومیام از صحبت احباب بس است
بیتابیام از آه جگرتاب بس است
...
1. گر عشق مرا شود خریدار بس است
ور غم بودم مونس و غمخوار بس است
...