1 از بوی حسد هرکه دماغش فردست رشکش نبود، وگر بود بیدردست
2 رنگ حسد از روی دو رویان پیداست زان رو بن گوش گل رعنا زردست
1 قدسی ز تو در قید حجاب است هنوز روی املش زیر نقاب است هنوز
2 بر تار وفای تو نمیبندد دل دانسته که رشته خام تاب است هنوز
1 آنم که برون جهد ز کانم گوهر گیرد قلم از تیغ زبانم گوهر
2 هرجا که چو شمع مجلسآرا گردم پیداست ز مغز استخوانم گوهر
1 بر من ز تمنای دل کامپرست افتاده ز بس شکست بر روی شکست
2 هرگاه که خون شود دلم شاد شوم شاید که به خون دل ز خون شویم دست
1 تا هست سخن، سخنسرا خواهد گفت خواهد گفتن حرف و به جا خواهد گفت
2 ذوقی ز سخن یافته کز لذت آن تا هست زبان خامه، وا خواهد گفت
1 طبعی که بود حریص مر عصیان را مایل باشد فزونی نقصان را
2 صاحب کالا قیمتش افزون گوید هرچیز که دزد برده باشد آن را
1 فریاد از آن که عز و ذل را نشناخت در میکده بود و ذوق مل را نشناخت
2 عاشق که نبرد پی به معشوق ازل بلبل گردید، لیک گل را نشناخت
1 از فیض دم شماست پیش همه کس بر گردن صبح، حق تقصیر نفس
2 ما را ز شما به جز دعا نیست هوس مر شاهان را دعای درویشان بس
1 ای تشنه فیض تو چه دریا چه سراب امید به توست خلق را در همه باب
2 در دنیا، بس که مهربان همهای هر طایفهات میکند از خویش حساب
1 ای آن که کنی سعی در اثبات وجود این راه، به پای عقل نتوان پیمود
2 هر چیز که درنگنجد آنت به خیال آن است خدای و مابقی گفت و شنود