آن قوم که میزنند حرف از قدسی مشهدی رباعی 349
1. آن قوم که میزنند حرف از تجرید
تجرید ز گفتگوی ایشان چه کشید
...
1. آن قوم که میزنند حرف از تجرید
تجرید ز گفتگوی ایشان چه کشید
...
1. نابینا را عشق کند صاحب دید
توفیق ازوست، مابقی گفت و شنید
...
1. چرخم چو ز کشمیر به لاهور کشید
فرمان کتابهای ز درگاه رسید
...
1. در راه طلب، فتادگی میباید
گر فیض رسد فتادگان را، شاید
...
1. عاقل ز سر کوی تو رسوا آید
سودا به سر و سلسله برپا آید
...
1. هر لحظه مرا قید دگر میباید
این مرغ اسیر، بسته پر میباید
...
1. چون مهر، کمال برشدن میباید
چون خامه، زبان سرشدن میباید
...
1. یار تو غم اندوختهای میباید
دل گرم جگرسوختهای میباید
...
1. در معرکه مردی که ازو کار آید
با شیر نرش پنجهزدن عار آید
...
1. هرچند تو را عذاب میافزاید
میلت به سوی شراب میافزاید
...
1. زان ره که نسیمش به مه و سال آید
کام دل من آید و فیالحال آید
...
1. کی عشق برون از دل پر خون آید؟
... نشسته چون رود، چون آید
...