درویش، غنیست گرچه بیتوشه از قدسی مشهدی رباعی 325
1. درویش، غنیست گرچه بیتوشه بود
پیرایه کدخدای ده، خوشه بود
1. درویش، غنیست گرچه بیتوشه بود
پیرایه کدخدای ده، خوشه بود
1. گر بی تو مرا راه به جایی میبود
در هر حالم ساز و نوایی میبود
1. صاحبنظری کز پی دیدار رود
باید که چو آفتاب بسیار رود
1. از گفته عقل، شورش من نرود
این گرد ز دل به باد دامن نرود
1. خونم ز ره نظر به در چون نرود؟
دلتنگ شوم ز دیده گر خون نرود
1. عاشق ز درت به هر هوایی نرود
از جای به هر تک تک پایی نرود
1. شوریده عشق اگر غمآلود شود
از طینت پاک، زود خشنود شود
1. عزمت چه شود به سعی اگر یار شود
طاقت برمد چو شوق بسیار شود
1. از هوش رود چو با تو دل یار شود
کمحوصله، زود مست دیدار شود
1. از حرف هوس، صدق سخن، لاف شود
با عشق، حصیرباف زرباف شود
1. گیرم فلکت قرین آمال شود
چون بحر که از حباب پامال شود
1. گر سخت چو سنگ و نرم چون موم شود
کی جاهل را ملال مفهوم شود