1 از هوش رود چو با تو دل یار شود کمحوصله، زود مست دیدار شود
2 امروز ز جوش باده، خم بیخبرست فردا که تهی شود، خبردار شود
1 آسمان پوشیده نیلی جان من غمناک چیست دیگری دارد مصیبت بر سر من خاک چیست
2 هر طرف هست آرزویی در دل صدپارهام در میان لاله و گل اینقدر خاشاک چیست
1 مرا چو لاله ز بخت سیه رهایی نیست شب مرا به دم صبح آشنایی نیست
2 چو نقش زلف تو بندم چرا نریزم اشک که میرسد شب و در خانه روشنایی نیست
1 عشق را چون شعله غیر از سوختن دربار نیست هرکه شد ز اهل سلامت مرد این بازار نیست
2 کاش یک بار افتدش بر گلشن کویت گذر آنکه گوید سرو را پا هست چون رفتار نیست؟