عاشق که مدام محو دلدار از قدسی مشهدی رباعی 313
1. عاشق که مدام محو دلدار بود
کی جز به نظارهاش سر و کار بود
...
1. عاشق که مدام محو دلدار بود
کی جز به نظارهاش سر و کار بود
...
1. تا مهر توام به سینه مستور بود
ظلمت ز فضای خاطرم دور بود
...
1. از سر خدا، نبی سرافراز بود
این نغمه نه در پرده هر ساز بود
...
1. از اهل کمال خامشی نغز بود
در گفت و شنو هزار پالغز بود
...
1. هرچیز که آن وسیله کام بود
پیش دل کامجو دلارام بود
...
1. شب از تو جدا، کار دلم شیون بود
بر چشم ترم هر مژه صد سوزن بود
...
1. مردم که ز مردمی نشانش نبود
اینش نپسندند چو آنش نبود
...
1. آن کز طرف خدا موفق نبود
از معرفتش امید، مطلق نبود
...
1. ای بوده در آنچه بوده و هست و بوَد
معبود بر آن چه بوده و هست و بود
...
1. وردم همه وقت، ماجرای تو بود
گوشم شب و روز بر نوای تو بود
...
1. آن کش نظر بلند و برجسته بود
چون عشق، ز بند دو جهان رسته بود
...
1. در هند که موی سر پسندیده بود
سرها همه زیر موی ژولیده بود
...