ای گشته بیداد و بدی کردن از قطران تبریزی رباعی 61
1. ای گشته بیداد و بدی کردن چیر
هرگز نشود دلت ز بیدادی سیر
...
1. ای گشته بیداد و بدی کردن چیر
هرگز نشود دلت ز بیدادی سیر
...
1. نیمی ز تنم کمان شد و نیمی تیر
نیمی ز دلم جوان شد و نیمی پیر
...
1. چون کشته ببینم دو لب کرده فراز
وز جان تهی این قالب فرسوده به آز
...
1. بنگر که چه گفت با دلم چشم براز
چشمی که نیامد از غم هجر فراز
...
1. تب خاله مرا نمود معشوقه ز ناز
هر دم بلبان سرخش انگشت فراز
...
1. گر روز قضا خدا ترا پرسد باز
گوید که چرا کردی بر عاشق ناز
...
1. نیمی ز دلم کبک شد و نیمی باز
نیمی ز تنم بناز ونیمی بگداز
...
1. خاموش بوم تا نکند چندین ناز
او کرد گنه کرده بعذر آید باز
...
1. گر خیزد هیچ دیبه از هیچ طراز
تارش گل و پودش ز می و مشک طراز
...
1. آن بت که بهین لفظ بود دشنامش
از حسن و لطافتست هفت اندامش
...
1. تا غایب شد بت از کنار شمنش
می خون گردد بتن ز غایت شدنش
...
1. ای گشته ببیداد و بدی کردن فاش
خواهم که کنم بوصل هجران تولاش
...