آن را که چو من زبان گهربار از قطران تبریزی رباعی 49
1. آن را که چو من زبان گهربار بود
برداشته از ابر گهربار بود
...
1. آن را که چو من زبان گهربار بود
برداشته از ابر گهربار بود
...
1. نوروز مهین جم همایون آورد
چون فرخ مهرگان فریدون آورد
...
1. شاپور عدیل مجد گردونی باد
فضلون ز جهان جفت همایونی باد
...
1. ایزد همه دولت جهانی بتو داد
با دولت و ملک کامرانی بتو داد
...
1. ایزد همه ساله هست با مردم راد
بر مرد دری نیست تا ده نگشاد
...
1. تا مهر فکند بر من آن سرو بلند
مهر همه عالم از دل من برکند
...
1. آنرا که چنو نگار دلکش باشد
پیوسته ز خرمی دلش کش باشد
...
1. هان تشنه جگر مجوی زین باغ ثمر
بیدستانی است این ریاض بدو در
...
1. بسیار شنیدم من و دیدم بسیار
کاشفته ببود بر تو از هر سو کار
...
1. تا تو نکنی بدشمن و دوست نظر
نه نفع رسد بدشمن و دوست نه ضر
...
1. با من ز قضای بد برآشفت دیار
آرام دلم یکی و خصمان بسیار
...
1. ای زلف تو از رخان من پرچین تر
وز خون دو چشم من رخت رنگین تر
...