1 نبود صعبتر از هجر بتان هیچ عذاب که شب و روز جدا دارد از من خور و خواب
2 اندرین گیتی کس یاد نکردی ز گنه گر بدان گیتی چون هجر بدی هیچ عذاب
3 تا غم فرقت آن ماه بمن باز نخورد ظن نبردم که ببد خلق چنین دارد تاب
4 شد خمیده قدم از فرقت آن زلف بخم تافته شد دلم از حسرت آن جعد بتاب
1 ملکا کار تو بسامان باد کار اعدای تو پریشان باد
2 رنجها را بقات فرمان ده دردها را لقات درمان باد
3 راحت جان صد هزار تنی صد هزار آفرین برین جان باد
4 چشم رایت همیشه روشن باد دل و جانت و همیشه خندان باد
1 هرگه که من به زلف وی اندر نگه کنم شادی و خرمی ز دل خویش برکنم
2 گردد روان سرشکم و گردد تپان دلم گردد نژند جانم و گردد نوان تنم
3 هرگه که دست بر شکن زلف او برم بر خویشتن ز حسرت و تیمار بشکنم
4 گاهش بروی بر نهم و گه بدیدگان گاهش هزار بوسه بیک موی بر زنم
1 ای همیشه جان بدخواهان فکنده در بلا بر تو بهروزی و پیروزی همیشه مبتلا
2 جز بقول نیک ناید هرگز از لفظت نعم جز بشغل بد نیاید هرگز از قول تو لا
3 آن مخالف را که گیتی در بلا بود از بدش زار بنشاندی و گیتی را رهاندی از بلا
4 گشت چون زهر هلاهل نوش در کام عدو چون شدی در جنگ و گفتی جنگجویان را هلا
1 منم ز حسرت دیدار یار زار و نزار همی بگریم چون ابر نوبهاری زار
2 یکی درخت بکشتم ببوستان امید که ناز بودش برگ و نشاط بودش بار
3 بآب مهرش پروردم و بباد هوی بآفتاب وفا و بماهتاب دمار؟
4 بقهر باد فراق از کنار منش بکند از آب چشمم دریا کنار کرد کنار
1 گر ندیدی بهشت و حورالعین اینک این مجلس امیر ببین
2 جام می را چو حوض کوثر دان ساقیان را بسان حورالعین
3 مطربان نشسته در مجلس زرد و گریان چو عاشق مسکین
4 بر یکی سو امیر عبدالله آن خداوند مهتران زمین
1 هان صائم نواله این سفله میزبان زین بی نمک ایا منه انگشت بر دهان
2 لب تر مکن به آب که طلق است در قدح دست از کباب دار که زهر است توامان
3 با کام خشک و با جگر تفته در گذر ایدون که در سراسر این سبز گلستان
4 کافور همچو گل چکد از دوش شاخسار زیبق چو آب برجهد از ناف آبدان
1 سر و بالایی که دارد بر سر گل مشک ناب آفت دلهاست و اندر دیدهام چون آفتاب
2 روی رنگینش چو ماه تافته بالای سرو زلف مشکینش چو مشک تافته بر ماهتاب
3 صبر از آن خواهم همی تا عشق او پوشم به صبر خواب از آن خواهم همی تا روی او بینم بخواب
4 هرکه خواهد صحبت خوبان و پیوند بتان همچو من دارد دل پر درد و جان پر عذاب
1 ایا چراغ شهان جهان امیر اجل بدست مایه پیروزی و بتیغ اجل
2 بابر و دریا ماند بنانت گاه سخا ببرق و صاعقه ماند سنانت گاه جدل
3 بدانش ودهش و جود و داد و دولت و دین نیافرید عدیلت خدای عز و جل
4 دلیل دولت و بختست و جای شکر و سپاس کنون بجای نیا یادگار میر اجل
1 ایا ز عز و شرف تاج برنهاده بسر زمانه بر ده همه عمر دشمنانت بسر
2 اگر بجای پسر دختر آیدت چه زیان که دختر چو تو باشد به از هزار پسر
3 اگر شهی را باشد دو صد پسر همه شیر یکی بود که سزد افسر پدرش بسر
4 نه دختری ببر تخت ملک چهر آراست که بر بساطش بوسید گوهر اسکندر