1 برخیز و بمیخانه خرام ای بت کشمیر می خور که بمی گردد اندوه جوان پیر
2 آن ناقد هر گوهر و آن کاشف هر راز کز رطل همی خندد چون برق بشبگیر
3 گر بوی بسنگ آرد سنبل دمد از سنگ ور گونه بقبر آرد شنگرف شود قیر
4 بر یاد یکی بار خدائی که تو گوئی با نصرت هم پشت است با دولت همشیر
1 چو باد خزان بر درختان وزید همه کس بموی خز اندر خزید
2 هوا گشت تاری و روشن شد آب جوان گشت پیرو جهان شد شدید
3 بباغ اندر است آبی و نار و سیب بجای گل و لاله و شنبلید
4 نه آواز کبک آید اکنون ز کوه نه بانک تذرو آید اکنون ز خوید
1 از دوست بمن دوش نشان آمد و پیغام پیغام دل افروز و نشانهای غم انجام
2 از حسرت هجرانش بودم چو مه نو از شادی پیغامش گشتم چو مه تام
3 هم وعده چنانست که یابد دل ازو باز هم وعده چنانست که یابد دل ازو کام
4 آرام و نشاط از دل ما پاک برفتست تا رفته ز نزدیک من آن ماه دلارام
1 رنگ زمین زرد گشت و طبع هوا سرد رطل می سرخ گیر بر بهی زرد
2 چرخ پر از دود گشت ز ابر سیه فام و ابر بآب از رزان بشست سیه گرد
3 زاغ گرفته براغ مسکن بلبل نار گرفته بباغ جایگه ورد
4 باد ز گلبن پرند سرخ بیاویخت و ابر بصحرا حریر زرد بگسترد
1 ای افسر زمانه و ای شاه روزگار از دولت آفرید ترا آفریدگار
2 رادی وراستی است ترا روز و شب سخن مردی و مردمی است ترا سال و ماه کار
3 باشد شکار شاهان دائم تذرو و کبک شاهان ار منند همیشه ترا شکار
4 اندر میان لشگر تو کی عیان بود گر کم شود هزار ور افزون شود هزار
1 ای آنکه همیشه دل تو رادی جوید طبع تو همه گرد در رادی پوید
2 چون ماه سخای تو همه جای بتابد چون مشک عطای تو بهر جای ببوید
3 از سنگ بنام تو همی سوری خیزد از خاره بفر تو گل سوری روید
4 از من بگسستی تو بگفتار تنی چند گر یاد کنمشان دلم از درد بموید
1 بهشت من بدو گیتی بجز سرای تو نیست مرا بهشت و سرا هم بجز برای تو نیست
2 دلم نباشد راضی بدل ربودن آن گه بسته با دل و جانی و او بجای تو نیست
3 تنم بپای ببست و دلم بپای ببست مرا دو چشم و دل جانی ولی بپای تو نیست
4 هوای توبه تنم در روان شده است چنانک بهر کجا بنهم دست جز هوای تو نیست
1 تا نگارین من سرائی گشت پیشه من غزل سرائی گشت
2 تا جدا گشتم از دو زلف دو تاش پشتم از باد غم دو تائی گشت
3 چشم بی خواب من به آب اندر غرقه چون مرد آشنائی گشت
1 هرکه را دهر از عمادالدین بدل دوری دهد جانش را جاوید پیش دیو مزدوری دهد
2 خار و خارا دوستانش را گل سوری دهد دشمنانش را فلک شبهای دیجوری دهد
3 سائلان را دیبه زربفت شاپوری دهد از عمانی درهم و دینار شاپوری دهد
4 آسمان را چاکر کمترش ماموری دهد از می غم حاسدش را بخت مخموری دهد
1 تا هست جان مؤمن بدخواه جان کافر نوروز باد خرم بر میر ابوالمظفر
2 پیوسته باد با او تایید و دولت و فر او شاد باد دائم از شهریار جعفر
3 از هیچ کار ویرا در دل مباد کیفر بر دوستان مبارک بر دشمنان مظفر
4 روی ولیش بادا از ناز چون معصفر وز رنج باد دائم روی عدوش اصفر