1 دولت شاه جهان پاینده چون خورشید باد ملک وعمر او چو عمر و ملکت جمشید باد
2 ناصحش را رخ چو پیش مهر لاله برگ باد حاسدش را تن چو پیش باد برگ بید باد
3 جز بیزدانش مباد امید ازین گیتی بکس شهریاران را بدست و تیغ او امید باد
4 روز او فرخنده باد و تخت او پاینده باد کام او پیوسته باد و عمر او جاوید باد
1 فراز و نشیب است روی زمین متاز ای برادر گشاده عنان
2 سخن نیک بر سنج و از دل بگوی ره راست بشناس و بی غم بران
3 برنج ار بکاهم ننالم ز غم ز چرخ ار بمیرم نخواهم امان
4 چو کورست گیتی چه خیر از هنر چو کرست گردون چه سود از فغان
1 آذر فرو زو می خور شاها بماه آذر آیین ماه آذر بوی می است و آذر
2 باد ابد رد مانده دشمنت چون کمانه بگذار شادمانه صدا ور مزدو آذر
3 یک بخشش تو کردن بار دویست گردون ایمن بزی ز گردون همچون پسر ز مادر
4 هم بدسگال مالی هم بدسگال مالی هم با سخا همالی هم باوفا برادر
1 از یار بریدن بسزا وار گزیدن مستم ز بنفشه بسمن برگ گزیدن
2 چون سیم کشیده شده مویم بجوانی از راز نهان کردن و اندیشه کشیدن
3 از بسکه سخندانم هر گونه بگویم هستم گه و بیگاه بانگشت گزیدن
4 بسیار شدند انده و کم گشت نشاطم ز اندیشه کم گفتن و بسیار شنیدن
1 جان بدخواهان تاج خسروی رنجور باد گنج شادی را همیشه جان او گنجور باد
2 در سرای دوشمنان او همیشه شیونست از حدیث او جهان پر لؤلؤ منثور باد
3 دیده ها روشن شود از طلعت پر نور او جاودان اندر جهان آن طلعت پرنور باد
4 سر به سر داد است و دانش سر به سر فضل است و جود دست غم زو بسته باد و چشم بد زو دور باد
1 یاد نیاری ز قندهار وز نو شاد نیز نگوئی حدیث بصره و بغداد
2 نام ونشان بهشت کنک نجوئی گر بنشینی میان لشگری آباد
3 هست درونش پر از نگار چو دیبا هست ز بیرونش استوار چو پولاد
4 همچو سپهر برین بلند ببالا همچو که بیستون درست به بنیاد
1 ای وصل تو آب و هجر تو آذر ماننده تو نزاید از مادر
2 آذر شود از رضای تو آزار وازار ز خشم تو شود آذر
3 با مهر تو لاله روید از سندان با فر تو آب زاید از آذر
4 از بیم تو خصم ترک و جوشن را کرده است بدل بمعجر و چادر
1 ای مکان سعد و کان جاه و ارکان ظفر جشن فروردین فرخ بر جهان افکند فر
2 بر تو میمون باد و فرخ ای شه پیروزگر می خور و بفروز جان با ناز و نوش کام و گر
3 از تو بفروزد خردمندان گیتی را بصر زانکه با معنی بسیاری و لفظ مختصر
4 رنج و ناز دوستان و دشمنان بردی بفر مرده کی باشد شهی کش همچو تو باشد پسر
1 مرا بی وفا خواند آن بی وفا که هرگز نگوید سخن بی جفا
2 ز من چون رسد بی وفائی بدوست که دشمن نبیند ز من جز وفا
3 ندانم صواب از خطا زین قبل صواب من او را نبیند خطا
4 نیازارد آن را بجان هیچ کس که دل داده باشد مرا در عطا
1 بباغ برگ بدینار جعفری ماند ز برگ باغ بمنسوج ششتری ماند
2 درخت سبز بر او مانده جای جای تهی بلبس حور بپیرایه پری ماند
3 میان باغ بیاقوت بهرمان ماند رخ ترنج بدینار جعفری ماند
4 اگر نماند گل و لاله طری در باغ نبید بر گل و لاله طری ماند