گرد کافور است گوئی بیخته از قطران تبریزی قصیده 82
1. گرد کافور است گوئی بیخته بر کوهسار
تیغ پولاد است گوئی ریخته بر جویبار
...
1. گرد کافور است گوئی بیخته بر کوهسار
تیغ پولاد است گوئی ریخته بر جویبار
...
1. گلستان شد چون بهار از فر ابر نوبهار
بوستان آراسته چون لعبتان اندر بهار
...
1. گل شکفته نماند مگر بصورت حور
خروش رعد نماند مگر بنفخه صور
...
1. که را پشتی کند گردون چه باشد پشتی لشگر
چه باشد یاری لشگر که را دولت بود یاور
...
1. مگر نگارگر چین شده است باد بهار
کز او بنفش و نگار است بوستان چو بهار
...
1. مه نیسان برون آورد بر صحرا یکی لشگر
که با فیروزه گون در عند با بیجاده گون مغفر
...
1. نگار کرد رخ من بخون دیده نگار
کنار کرد بیکبارگی مرا ز کنار
...
1. نگه کن روی آن دلبر چو نقش لعبت بربر
دو گلنارش ببین پر مار و دو مارش ببین پرپر
...
1. هم مساعد یار دارم هم مساعد روزگار
بخت با من سازگار و یار با من سازگار
...
1. همیشه بد بود اندوه و درد فرقت یار
بتر بوقت گل و صبح روزگار بهار
...
1. یاقوت سرخ شد ز می از ابر در بار
شاخ درخت دارد یاقوت و در بار
...
1. از غم هجر طراز همه خوبان طراز
زرد و باریکم و لرزانم چون تار طراز
...