1 دگر فکار نباشد دلم ز هجر نگار دکر نباشد رویم ز خون دیده نگار
2 تنم ز خار رها گشت او فتاد بگل دلم بنور بپیوست و دور گشت زنار
3 بوصل آن بت گلرخ کجا روا نبود گلی بهیچ بهار و بتی بهیچ دیار
4 مقام من بدی اندر ز بوی او چو بهشت بساط من بدی اندر ز روی او چو بهار
1 ز روزنامه شاهان چنین دهند خبر چنین کنند بزرگان چیره دست هنر
2 که شهریار زمین کرد و پادشاه زمان امیر و سید و خورشید خسروان جعفر
3 اگرچه دیر همی داد داد او گردون و گرچه دیر همی جست کام او اختر
4 کنون که دادش این داد و جست کامش آن از او نتابد تأیید روی تا محشر
1 رخ چو لاله شکفته بر گل سور زلف چون میغ در شب دیجور
2 یابد از رنگ آن بهار بها خیزد از بوی این بخار بخور
3 ویل کرده بر غم رنج مرا ساج بر عاج و مشگ بر کافور
4 زان میان چون میان زنبورش زرد و زارم چو زیر بر طنبور
1 چون روز بر کشید سر از قیرگون حریر بر کوهسار زر بگسترد چون زریر
2 چون زردگون حریر شد از عکس او بلون یاقوت زرد ریخته بر زرگون حریر
3 چون شنبلید زار میان بنفشه زار از گوشه سپهر روان مهر دلپذیر
4 یا چون غدیر بود پر از آب نیلگون از زر زورقی زبر آب آن غدیر
1 باشد بجهان عید همه ساله بیکبار همواره مرا عید ز رخسار تو هموار
2 پر بار بسال اندر یکبار بود گل روی تو مرا هست همیشه گل پر بار
3 یکروز بنفشه چنم از باغ بدسته زلفین تو پیوسته بنفشه است بخروار
4 یکهفته پدیدار بود نرگس دشتی وآن نرگس چشم تو همه ساله پدیدار
1 بلای غربت و تیمار عشق و فرقت یار شدند با من دلخسته این سه آفت یار
2 همیشه بود نشاط دلم ز دیدن دوست همیشه بود قرار تنم بصحبت یار
3 برفت یار و مرا غم گرفت جای نشاط برفت یار و مراتب گرفت جای قرار
4 پری ندیدم و همچون پری گرفته شدم ز درد فرقت آن لعبت پری دیدار
1 بتا گل رخ تو کرده از بنفشه سپر دو زلف تست دو جراره بنفشه سپر
2 ز تیر چشم تو ترسنده شد گل رخ تو ز مشگناب زره کرد و از بنفشه سپر
3 میان زلف تو و چشم تو نبرد افتاد ز حلقه آن مدد آورد و این ز تیر نفر
4 از آن شکسته شده است این دو حلقه هاش ببین که چون هزیمتیان برفتاده است بسر
1 ای ماه خوش حدیث و نگار نکو کنار با شاخ زی من آر یکی نازه کو کنار
2 کرده تهی ز دانه زمانه میان او کرده پر آب لاله همه تنش روزگار
3 ماند بمانده ناری بر شاخ نار بر بگداخته بنار درون دانه های نار
4 زان آب نار و لاله بپیمانه می خورند آزادگان بنام شهنشاه تاجدار
1 بتی که راستی از قد او رباید تیر بتیر غمزه ز گردون فرود آرد تیر
2 نه سیب سرخ بود با رخان او مر مهر نه با درنگ بود چون رخان من مه تیر
3 ز خواب دیده پر آب من ندارد بهر وز آب دیده بی خواب من ندارد سیر
4 اگر ببیند زلفین او بخواب شود پر از عبیر دهان کننده تعبیر
1 چون رخ معشوق خندان شد بصحرا لاله زار ابر نیسانی همی گرید ز عشق لاله زار
2 از نسیم باد خارستان همه شد گلستان وز سرشگ ابر شورستان همه شد لاله زار
3 باغ شد خرخیز بوی و راغ شد فر خار نقش کوه شد گردون نهاد و دشت شد فردوس وار
4 همچو چشم نیکوان نرگس نماید در چمن همچو جسم عاشقان شد خیزران زار و نزار