1 تا سپاه گل هزیمت شد ز خیل ماه تیر از ترنج افروخت بستان چون سپهر از ماه تیر
2 با منقط سیب گوئی نار کفته کرده جنگ این بخست آنرا بتیغ و آن بخست اینرابتیر
3 کان بتن بر کفته دارد زخمها از تیغ مهر وین برخ بر نقطه ها دارد ز زخم تیر تیر
4 روشنی برده است گوئی آبگیر از آسمان تیرگی برده است گوئی آسمان از آبگیر
1 سرشگ ابر آزاری زمین را کرد پرگوهر نسیم باد نیسانی هوا را کرد پرعنبر
2 ز گلبن گل همیخندد ز مشگ آذین همیبندد کنون نرگس بپیوندد بهم مینا و سیم و زر
3 هوا غلغلستان گردد زمین سنبلستان گردد گلستان گلستان گردد ز دور چرخ و بخش خور
4 ببار آید درخت گل شود پیروز بخت گل شود پیروزه تخت گل چو یاقوتی کند افسر
1 اگر ببرد ز بستان خزان نسیم بهار بساز بزم چو بستان ز زلف و روی نگار
2 چو زلف او ندهد بوی هیچ اسپر غم چو روی ندهد هیچ روزگار نگار
3 نسیم آن ببهار است و آن این همه روز نگار این همه سالست و آن او ببهار
4 رخان دوست همی بین اگر بشد نسرین لبان دوست همی بوس اگر بشد گلنار
1 چون او بتی شمن نستاید بصد بهار چون او گلی چمن ننماید بصد بهار
2 گوئی که هست دو لبش از بسدو عقیق تشبیه دو لبش ز عقیق و بسد مدار
3 پیرایه عقیق زبرجد کجا بود بسد کجا شود صدف دور شاهوار
4 زلفش بگردد و رخ رنگین شکرشکن چون گرد لاله زار بهاری بنفشه زار
1 ای کرده تیره روز معادی بتیغ و تیر آمد بخدمت تو گرانمایه ماه تیر
2 بنشین بناز شاهی و باده دریده خور لب را ز نوش بهره و جان را ز باد تیر
3 رفتی بتاختن بسوی شهر دشمنان تا چون کجا رود ز کمان سوی صید تیر
4 آن خیلها شکستی کش تیر دل گذار آن قلعه ها گرفتی کش سرفراز تیر
1 بفرخ فال و خرم بخت و میمون روز و نیک اختر بدارالملک باز آمد شه نیک اختر از لشگر
2 شکسته لشکر جنگی بسان خیل افریدون گشاده قلعه محکم بسان سد اسگندر
3 چنین زی لشگر ترکان و پیکار بداندیشان برفت و قلعه ای بگرفت در دم اژدها پیکر
4 چنان چون اژدهای هند پیچان بر لب دریا رسانده زی ثری دنبال و برده بر ثریا سر
1 تا بیشتر زند بدلم عشق نیشتر باشد مرا بمهر بتان میل بیشتر
2 اندیشه یکی پسر اندر دلم فتاد هرگز نیامده ببر من چنو پسر
3 تا عشق آن پسر بسرم بر نهاد رخ خون دلم ز دیده برخ برنهاد سر
4 زلفینش باژگونه و من باژگونه زو کردارهای او ز همه باژ گونه تر
1 چون کمانم چفته دارد عشق بالائی چو تیر مهر رخساری ز مهرم سوخته دارد چو تیر
2 لاله از رنگ رخ او بشکفد در ماه دی باده از باد دل من بفسرد در ماه تیر
3 گونه گیرد برگ گل از روی او وقت بهار رنگ خواهد با درنگ از روی من هنگام تیر
4 مردم اندازند دل زی نرگسان او از آنک نرگسانش زی روان مردم اندازند تیر
1 با ماه تو تا مشگ شد برابر چون مشک بجوشم همی بر آذر
2 از بسکه مرا آذر است بر دل آزار نجویم همی ز آذر
3 از بویه تو هر زمان بنالم چون از پی فرزند مرده مادر
4 از بسکه بخواب اندرون بگردم زین دست بد آندست دیدگان تر
1 بتی سرو بالا و سرو سمنبر که شمشاد دارد ببرگ سمن بر
2 رخش همچو ماهی که گل بار دارد برش همچو سروی که دارد سمن بر
3 روان گردد از نقش رویش منقش سخن گردد از وصف زلفش معنبر
4 کجا زلف او باشد و قامت من نه چوگان بکار آید آنجا نه چنبر