23 اثر از قصاید در دیوان اشعار قطران تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار قطران تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار قطران تبریزی

1 مجلس است این مگر بهشت برین که بنای بهشت است بر این

2 پیکر بومش از بدایع روم نقش دیوارش از صنایع چین

3 این ز دلها همی زداید زنگ وان ز رخها همی رباید چین

4 از بهشت برین گزیده تر است تو بهشت برین بر این مگزین

1 ای آنکه تو بر ساعد اقبال سواری ای آنکه تو بر مرکب فرهنگ سواری

2 آرام دل شهری و کام دل شاهی خورشید بزرگانی و امید تباری

3 نام تو جوانشیر نه بیهوده نهادند زیرا که تو شمشیر زن و شیر شکاری

4 جان را تعب افزائی چون جنگ سگالی دل راطرب انگیزی چون باده گساری

1 ایا خوشتر ز جان ودل همه رنج دل و جانی برنج تن شدم خرسند اگر دل را نرنجانی

2 شود بی جان تنم یکسر چو تو لختی بیازاری تن از آزار جان پیچد تنم را زین قبل جانی؟

3 اگر چه جانی از انسی همیشه بر حذر باشد خریدار است مهرت را بجان خویشتن جانی

4 که بیم از چشم غماز تو جانی زلف تو دارد همیشه باشد از غماز ترسان و نوان جانی

1 هلا شادی کن و می خور که بستان شد بهشت آئین که جز می خوردن و شادی نباشد در بهشت آئین

2 زمین همچون بدخشان شد ز رنگ ارغوان و گل هوا همچون ملستان شد ز بوی نرگس و نسرین

3 ز گلبن گل همی خندد بسان دلبر نازان بر او بلبل همی گرید بسان عاشق مسکین

4 بنفشه ساخت بستان را ز یاقوت کبود افسر شکوفه بست مرجان را ز در شاهوار آذین

1 من آن کشیدم و آن دیدم از غم هجران که هیچ آدمئی نیست دیده در دوران

2 کنون وصال همه بر دلم فرامش کرد خوشا وصال بتان خاصه از پس هجران

3 چو من بشادی باز آمدم بلشگرگاه گشاده طبع و گشاده دل و گشاده زبان

4 میان هنوز نبودنم گشاده کامده بود زره بسوی من آن سرو قد و موی میان

1 بتی که پیش رخ او چو میغ باشد ماه چراغ مجلس و شمع سرای و ماه سپاه

2 هزار حلقه عنبر نهاده از بر سیم هزار نافه مشگین نهاده از بر ماه

3 از آن همیشه چو بالای خویش یکتایست که پشت عاشق دارد چو زلف خویش دو تاه

4 رخش چو آینه آه نارسیده بود ولیک هرکه رخش بنگرد برآرد آه

1 پوشیده مشگ ز ابر سیه چرخ چنبری کافور بر گرفت ز که باد عنبری

2 از گل زمین شده چو تذروان هندوی وز ابر آسمان چو پلنگان بربری

3 از سنگ خاره گشت گلاب و عرق روان بر خاره بر شگفت گل و باشد آذری

4 گویند رستخیز به آدار در بود بل رستخیز لاله و گل باشد آذری

1 ایا بهار من و عید نیکوان سپاه چو ماه ز ابر همی تابی از قبای سیاه

2 بصید رفتی و پدرام بازگشتی شام برنگ و بوی رخ و زلف خویشتن می خواه

3 میئی که وقت سحر زو نسیم گیرد گل میئی که گاه شب از وی فروغ گیرد ماه

4 اگر بسنگ نمایی عقیق گردد سنگ وگر بکاه رسانی عبیر گردد کاه

1 خریدم به دل دلبری رایگانی که هست او به جان و به دل رایگانی

2 ز نادیدنش زندگانی بکاهد بیفزاید از دیدنش زندگانی

3 جوانیش در کار کردیم ولیکن ازو هر زمان باز یابم جوانی

4 می زعفرانی فرازی من آرد ز عکس رخ او شده ارغوانی

1 بار خدایا بسی عذاب کشیدی انده و تیمار گونه گون بچشیدی

2 از قبل مردمان نه از قبل خویش شادی بفروختی و غم بخریدی

3 تا نرسد خلق را گزند و بد ترک خود بگزیدی گزند و لب نگزیدی

4 تا که توئی هرگزت گزند نباشد گز پی مردم گزند خویش گزیدی

آثار قطران تبریزی

23 اثر از قصاید در دیوان اشعار قطران تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار قطران تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی