1 مه نیسان شبیخون کرد گوئی بر مه کانون که گردون گشت از او پرگرد و هامون گشت از او پرخون
2 اگر خواهی نشان خون نگه کن لاله در صحرا اگر خواهی نشان گرد بنگر ابر بر گردون
3 ز اشک ابر نیسانی بدیبا شاخ شد معلم ز بوی باد آذاری بعنبر خاک شد معجون
4 یکی بر خاک پیدا کرده پنهان کرده آذر یکی بر دشت پیدا کرده پنهان کرده قارون
1 مهر جانان چون روان اندر تن من شد روان از تنم بیرون نیامد مهر او جز با روان
2 گر بکشمر بود قبله چند گه سرو سهی شاید ار من دل نهم جاوید بر سرو روان
3 کاروان بر کاروان آید ز مهرش بر دلم همچو بر چهرش ز خوبی کاروان بر کاروان
4 لاله و گلنار دارد بار سیمین نارون لؤلؤ شهوار دارد زیر رنگین ارغوان
1 نشاط دل کن و از لعل یار پروردین که لاله و گل پرورد باد فروردین
2 صبا بدشت ز عنبر همی نهد خرمن هوا بباغ ز دیبا همی کشد آذین
3 چمن نهفته سراسر بنرگس و نسرین سمن شکفته ز نرگس چو زهره و پروین
4 فتاده بر گل سوری بنفشه طبری چو خوبرویان آراسته بزلف جبین
1 هر آنچه هست نهان از منجمان جهان ز رای روشن شاه زمانه نیست نهان
2 هر آنچه خواهد بودن در آیدش بضمیر هر آنچه خواهد رفتن در آیدش بزیان
3 ببیند او بعیان هر چه نزد عقل خبر در آیدش بیقین هر چه نزد خلق گمان
4 سپه برون برد از رود ژرف بی کشتی گهر برآورد از سنگ خاره بی کهکان
1 هرکه را دلبند باشد مهرجوی و مهربان روز او دائم بود نورزو و عید مهرگان
2 مهربان دلبر بود خوش گر نباشد ماهروی چون بود دلبر که باشد ماهروی و مهربان
3 دل بدلبر دادم و دلبر بسی بهتر ز دل جان بجانان دادم و جانان بسی خوشتر ز جان
4 بی نشان آمد دهان و بی گمان آمد میان آن ز تنگی بی نشان وین از نزاری بی گمان
1 هلا شادی کن و می خور که بستان شد بهشت آئین که جز می خوردن و شادی نباشد در بهشت آئین
2 زمین همچون بدخشان شد ز رنگ ارغوان و گل هوا همچون ملستان شد ز بوی نرگس و نسرین
3 ز گلبن گل همی خندد بسان دلبر نازان بر او بلبل همی گرید بسان عاشق مسکین
4 بنفشه ساخت بستان را ز یاقوت کبود افسر شکوفه بست مرجان را ز در شاهوار آذین
1 هوا همی بنکارد بحله روی چمن صبا همی بطرازد بدر شاخ سمن
2 سمن شکفته فراز چمن چو روی صنم بنفشه خفته بزیر سمن چو پشت شمن
3 زمین بخندد هر ساعتی چو چهره دوست هوا بگرید هر ساعتی چو دیده من
4 هوا بدشت ز دیبا همی زند خر گاه صبا بباغ ز عنبر همی زند خرمن
1 ایا بهار من و عید نیکوان سپاه چو ماه ز ابر همی تابی از قبای سیاه
2 بصید رفتی و پدرام بازگشتی شام برنگ و بوی رخ و زلف خویشتن می خواه
3 میئی که وقت سحر زو نسیم گیرد گل میئی که گاه شب از وی فروغ گیرد ماه
4 اگر بسنگ نمایی عقیق گردد سنگ وگر بکاه رسانی عبیر گردد کاه
1 ای بفر و خرد و خوبی خورشید سپاه او فرزنده ز گردون تو فروزنده ز گاه
2 او گهی تابان بر چرخ و گهی زیر زمین تو بوی تابان بر گاه بگاه و بی گاه
3 زو نگاریده سپهر از تو نگاریده زمین زو درخشنده نجوم از تو درخشنده سپاه
4 زو بود تازه بتابستان اشجار و نبات از تو تازه دل احرار همه ساله بجاه
1 ای روی تو از چشمه خورشید سما به در روی زمین یار نیابی تو ز ما به
2 بی مهر و هوای تو دل خویش نخواهم گر زو چو هوا گشت تن من ز هوا به
3 مهر تو تهی کرد دل ریش من از درد از درد تهی به دل و از مهر ملا به
4 آزاد تنی به بود از بنده تنی لیک ز آزاد تنی بندگی مهر و وفا به