1 مجلس است این مگر بهشت برین که بنای بهشت است بر این
2 پیکر بومش از بدایع روم نقش دیوارش از صنایع چین
3 این ز دلها همی زداید زنگ وان ز رخها همی رباید چین
4 از بهشت برین گزیده تر است تو بهشت برین بر این مگزین
1 ای آنکه تو بر ساعد اقبال سواری ای آنکه تو بر مرکب فرهنگ سواری
2 آرام دل شهری و کام دل شاهی خورشید بزرگانی و امید تباری
3 نام تو جوانشیر نه بیهوده نهادند زیرا که تو شمشیر زن و شیر شکاری
4 جان را تعب افزائی چون جنگ سگالی دل راطرب انگیزی چون باده گساری
1 ایا خوشتر ز جان ودل همه رنج دل و جانی برنج تن شدم خرسند اگر دل را نرنجانی
2 شود بی جان تنم یکسر چو تو لختی بیازاری تن از آزار جان پیچد تنم را زین قبل جانی؟
3 اگر چه جانی از انسی همیشه بر حذر باشد خریدار است مهرت را بجان خویشتن جانی
4 که بیم از چشم غماز تو جانی زلف تو دارد همیشه باشد از غماز ترسان و نوان جانی
1 هلا شادی کن و می خور که بستان شد بهشت آئین که جز می خوردن و شادی نباشد در بهشت آئین
2 زمین همچون بدخشان شد ز رنگ ارغوان و گل هوا همچون ملستان شد ز بوی نرگس و نسرین
3 ز گلبن گل همی خندد بسان دلبر نازان بر او بلبل همی گرید بسان عاشق مسکین
4 بنفشه ساخت بستان را ز یاقوت کبود افسر شکوفه بست مرجان را ز در شاهوار آذین
1 من آن کشیدم و آن دیدم از غم هجران که هیچ آدمئی نیست دیده در دوران
2 کنون وصال همه بر دلم فرامش کرد خوشا وصال بتان خاصه از پس هجران
3 چو من بشادی باز آمدم بلشگرگاه گشاده طبع و گشاده دل و گشاده زبان
4 میان هنوز نبودنم گشاده کامده بود زره بسوی من آن سرو قد و موی میان
1 بتی که پیش رخ او چو میغ باشد ماه چراغ مجلس و شمع سرای و ماه سپاه
2 هزار حلقه عنبر نهاده از بر سیم هزار نافه مشگین نهاده از بر ماه
3 از آن همیشه چو بالای خویش یکتایست که پشت عاشق دارد چو زلف خویش دو تاه
4 رخش چو آینه آه نارسیده بود ولیک هرکه رخش بنگرد برآرد آه
1 پوشیده مشگ ز ابر سیه چرخ چنبری کافور بر گرفت ز که باد عنبری
2 از گل زمین شده چو تذروان هندوی وز ابر آسمان چو پلنگان بربری
3 از سنگ خاره گشت گلاب و عرق روان بر خاره بر شگفت گل و باشد آذری
4 گویند رستخیز به آدار در بود بل رستخیز لاله و گل باشد آذری
1 ایا بهار من و عید نیکوان سپاه چو ماه ز ابر همی تابی از قبای سیاه
2 بصید رفتی و پدرام بازگشتی شام برنگ و بوی رخ و زلف خویشتن می خواه
3 میئی که وقت سحر زو نسیم گیرد گل میئی که گاه شب از وی فروغ گیرد ماه
4 اگر بسنگ نمایی عقیق گردد سنگ وگر بکاه رسانی عبیر گردد کاه
1 خریدم به دل دلبری رایگانی که هست او به جان و به دل رایگانی
2 ز نادیدنش زندگانی بکاهد بیفزاید از دیدنش زندگانی
3 جوانیش در کار کردیم ولیکن ازو هر زمان باز یابم جوانی
4 می زعفرانی فرازی من آرد ز عکس رخ او شده ارغوانی
1 بار خدایا بسی عذاب کشیدی انده و تیمار گونه گون بچشیدی
2 از قبل مردمان نه از قبل خویش شادی بفروختی و غم بخریدی
3 تا نرسد خلق را گزند و بد ترک خود بگزیدی گزند و لب نگزیدی
4 تا که توئی هرگزت گزند نباشد گز پی مردم گزند خویش گزیدی