1 بتی چون رامش اندر می مهی چون دانش اندر جان بلای دل بدو سنبل شفای جان بدو مرجان
2 ز عنبر بر مهش چنبر ز سنبل بر گلش چوگان دلش چون قبله تازی رخش چون قبله دهقان
3 دو چشمش مایه درد است و دو لب مایه درمان دو زلفش مایه کفر است و دو رخ مایه ایمان
4 اگر با من بخندیدی نبودی چشم من گریان ور از من رخ نپوشیدی نبودی راز من عریان
1 چه دید تشرین گوئی ز نرگس و نسرین که باغ و بستان بستد زهر دوان تشرین
2 بنار کفته سپرده است معدن نرگس بسیب رنگین داده است مسکن نسرین
3 نبرده رنج یکی هست چون دل فرهاد ندیده ناز یکی هست چون رخ شیرین
4 بد از بنفشه لب جوی چون نگین کبود وز او بمشگ همه جویبار بود عجین
1 چه سرو است این میان بزم نازان چه مشگست این بگرد ماه تابان
2 یکی خورده است گوئی آب وصلت یکی دیده است گوئی درد هجران
3 بلای دل رخ و زلفین دلبر شفای جان لب و دندان جانان
4 یکی آبست گوئی زیر آتش یکی کفر است گوئی روی ایمان
1 گل چو بشکفت زمین گشت پر از آب روان بگل و آب روان تازه بود جان جهان
2 هرکجا چشم زنی هست زمین نرگس زار هرکجا پای نهی هست زمین لاله ستان
3 سبزه را باد پر از عنبر کرده است کنار لاله را ابر پر از لؤلؤ کرده است دهان
4 از هوا در فکند سوی زمین ابر بلند از زمین مشگ برد سوی هوا باد وزان
1 گشت گیتی چون بهشت از فر ماه فرودین بوستان را کرد پر پیرایه های حور عین
2 بر بهشت بوستان مگزین بهشت آسمان کان بهشت بر گمانست این بهشت بر یقین
3 ابر گوئی کرده غارت تخت بزازان هند باد گوئی کرده غارت طبل عطاران چین
4 کاین بیالاید بعنبر هر زمان روی هوا کان بیاراید بدیبا هر زمان روی زمین
1 لب است آن یا گل حمرا رخست آن یا مه تابان گل آگنده بمروارید و مه در غالیه پنهان
2 کند بر گل همی جولان زره پوشیده زلف او زره پوشیده زیباتر که باشد مرد در جولان
3 اگر نرگس ندیدی برک وی پیکان بهرامی اگر سنبل ندیدی شاخ او سیسنبر و ریحان
4 بنرگس گون و سنبل دار چشم و زلف او بنگر مر آن را همچو ریحان حسن وین را غمزه چون پیکان
1 ز ابرو باد آزاری بشد آراسته بستان کنون داد از می و جانان ببستان اندرون بستان
2 پدید آمد نهفته گل بخور می برشکفته گل بمرجان در گرفته گل همه باغ و همه بستان
3 چو گشتی ابر تندر بر پر از لؤلؤ بچرخ اندر هوا پر ناله تندر چمن پر غلغل مستان
4 فراز سوسن و سنبل فکنده سایه شاخ گل فراز شاخ گل بلبل زنان چون مطربان دستان
1 ای روی تو از چشمه خورشید سما به در روی زمین یار نیابی تو ز ما به
2 بی مهر و هوای تو دل خویش نخواهم گر زو چو هوا گشت تن من ز هوا به
3 مهر تو تهی کرد دل ریش من از درد از درد تهی به دل و از مهر ملا به
4 آزاد تنی به بود از بنده تنی لیک ز آزاد تنی بندگی مهر و وفا به
1 مهر جانان چون روان اندر تن من شد روان از تنم بیرون نیامد مهر او جز با روان
2 گر بکشمر بود قبله چند گه سرو سهی شاید ار من دل نهم جاوید بر سرو روان
3 کاروان بر کاروان آید ز مهرش بر دلم همچو بر چهرش ز خوبی کاروان بر کاروان
4 لاله و گلنار دارد بار سیمین نارون لؤلؤ شهوار دارد زیر رنگین ارغوان
1 بتی را که بودم بدو روزگاری جدا دارد از من بد آموزگاری
2 نداند غم و درد هجران یاران جز آن کازموده است هجران یاری
3 اگر هرکسی طاقت هجر دارد مرا طاقت هجر او نیست باری
4 نه چون بار هجران بود هیچ باری نه چون نار فرقت بود هیچ ناری