1 بتی که سجده برد پیش او مه گردون به نیکوئی بر او نیکوان دیگر دون
2 بدان دو لاله مصقول دل کند مشغول بدان دو سنبل مفتول دل کند مفتون
3 اگر نوان و نگونست زلف او چه عجب که صد هزار دلست اندر او نوان و نگون
4 ایا بروی چو گلنار خیز و باده بیار چو باده ساز رخ خود ز باده گلگون
1 بتی که لاله چند از رخانش لاله ستان چه لاله ای که ندیده است خلق لاله چنان
2 بلای دین و دل آمد بسنبل و بادام شفای جان و تن آمد بلاله و مرجان
3 همی رباید دلرا بناز در وصلت همی ستاند جانرا بناز در هجران
4 چرا نباشم در هجر او نوان و نوند چرا نباشم از هجر او نوند و نوان
1 بزلف غالیه رنگی بروی آینه گون ز عشق هر دو مرا روی زرد و رای نگون
2 برنگ آب گل و می شده است دیده من ز مهر آن لب می رنگ و چهره گلگون
3 نه سرو نازد چون قامت تو در بستان نه ماه تابد چون عارض تو بر گردون
4 زمانه تا برخت چشم بد همی نرسد همی نویسد گردش ز غالیه افسون
1 بقد سرو رسائی بزلف غالیه گون یکی همیشه فراز و یکی همیشه نگون
2 ز عشق آن رخ چون برف خون فشانده بر او سرم چو برف شد و آب دیده گشت چو خون
3 بت عزیزی لیکن پر از هوات هوا وفات پیشه ولیکن پر از جفات جفون
4 ایا بچهره چو شیرین بزهره چون فرهاد ایا بحسن چو لیلی بمهر چون مجنون
1 بهشت عدن شد گیتی ز فر ماه فروردین کنون می خوردن آئین دان و رامش کیش و شادی دین
2 کنون بلبل بباغ آمد ز بانگش دل بداغ آمد پر از شمع و چراغ آمد زمین از نرگس و نسرین
3 شود بیدار خفته گل شود غنچه شکفته گل همه بستان نهفته گل همه هامون گرفته طین
4 بنفشه برده بار خوش میان شنبلید کش چو گو گرد از بر آتش چو زر لاجورد آگین
1 بهشت وار شد از نو بهار و بخت جوان پدید گشت گل خرمی که بود نهان
2 خزان دشمن کفر از نشاط گشت بهار بهار دشمن دین از نهیب گشت خزان
3 سعادت ازلی را پدید نیست کنار سعادت فلکی را پدید نیست کران
4 موافقانرا همرا ز گشت جان و خرد منافقانرا کوتاه گشت دست و زبان
1 تا باد گذر کرد بگلزار و ببستان از نافه تبت شده بستان چو شبستان
2 از بید همه باغ پر از شیشه میناست وز لاله همه دشت پر از حقه مرجان
3 آن شیشه پر از غالیه وان حقه پر از مشگ این مشگ پدید آمده آن غالیه پنهان
4 باد آمد و آورد همه غارت تاتار ابر آمد و آورد همه غارت عمان
1 تا بپوشید بلؤلؤی ثمین باغ سمن از گل سرخ بیاقوت بیاراست چمن
2 همه کهسار عقیق است و همه دشت گهر هر دو را گشته طراز از عدن و کان یمن
3 گل خندان شده در بستان چون روی صنم ابر گریان شده بر گردون چون چشم شمن
4 بار خر خیز و ختن باد در آورد بباغ تا ختن کرد مگر باد بخر خیز و ختن
1 تا باد ماه آبان بگذشت در چمن شد زرد و پر ز گرد به اندر چمن چو من
2 چون تخته های زرین بر نیلگون پرند برگ چنار ریخته از باد در چمن
3 بر شاخ نار نار کفیده نگاه کن چون صره دریده پر از گوهر و ثمن
4 سیب منقط آمد و نارنج مشگبوی این جای لاله بستد و آن مسکن سمن
1 چه دید تشرین گوئی ز نرگس و نسرین که باغ و بستان بستد زهر دوان تشرین
2 بنار کفته سپرده است معدن نرگس بسیب رنگین داده است مسکن نسرین
3 نبرده رنج یکی هست چون دل فرهاد ندیده ناز یکی هست چون رخ شیرین
4 بد از بنفشه لب جوی چون نگین کبود وز او بمشگ همه جویبار بود عجین