1 تا عدیل دوست گشتم با طرب گشتم عدیل بر جهان و جان بدیل آرم بدو نازم بدیل
2 گرچه باشم دور از او عشقش بمن باشد رفیق گرچه باشم فرد از او مهرش بمن باشد عدیل
3 مهر آن مه بر دل من چون نشان آبله است مهر دیگر نیکوان همچون نشان نقش نیل
4 در میان هر دو دل یک میل نبود راه بیش در میان هر دو تن بوده است کم دریای نیل
1 خلاف بود همیشه میان تیغ و قلم کنون ببخت ملک متفق شدند بهم
2 چگونه کلک که بر دشمنان و بر یاران از اوست راحت و محنت از اوست شادی و غم
3 ضعیف جسم و تن خصم از او شده است ضعیف سقیم لون و دل دوست را شفا ز سقم
4 مخالفانرا چون چوب موسی عمران موافقانرا چون باد عیسی مریم
1 تنم بگونه نال و دلم بگونه نیل جهان ز نیلم نال و روان ز نالم نیل
2 چو نیل چشم منست از گریستن شب و روز چراست جای نهنگ اندر آن دو چشم کحیل
3 رفیق رنجم تا عشق با منست رفیق عدیل در دم تا هجر با منست عدیل
4 دلم بسان هوا آمد از هوای حبیب تنم بسان خیال آمد از خیال خلیل
1 ای برکه مبارک این بزمگاه میمون فرخنده باد دائم بر شاه افریدون
2 تمثالها بدو بر مانند روی لیلی فواره ها بدو در مانند چشم مجنون
3 چونان کز آب خیزد فواره ها بدو در از چشم بد سگالش فواره خیزد از خون
4 این دجله گونه بر که وان کرخ وار مجلس میر اندر او بدولت شادی کنان چو هارون
1 تا جهان از گل خرم شده چون باغ ارم آهو ایمن شده بر سبزه چو مرغان حرم
2 از بر سوسن بین برگ گل زرد و سپید چو پراکنده بمینا در دینار و درم
3 لاله و سبزه بهم در شده از باد بهار همچو آمیخته پیروزه و بیجاده بهم
4 سمن از باد همی جنبد چون پشت شمن چمن از لاله همی خندد چون روی صنم
1 اگر نجست زمانه بلای خلق جهان چرا ز خلق جهان روی او بکرد نهان
2 اگر نخواست دلم زار و مستمند چنین چرا نگاشت رخش خوب و دلفریب چنان
3 اگر نگشت دل من تنور آتش عشق چرا ز دیده من خاست دم بدم طوفان
4 اگر نه پشت من و زلف تو ز یک نسبند چرا چو زلف تو شد پشت من دو تا و نوان
1 الا ای پرده تاری به پیش چشمه روشن زمانی کوه را تَرگی زمانی چرخ را جوشن
2 دژم روئی و گیتی را کند آثار تو خرم سیه فامی و عالم را کند دیدار تو روشن
3 گهی بر گوشه گردون نهاده مر ترا گوشه گهی بر دامن خورشید بسته مر ترا دامن
4 گهی بادت بود مرکب گهی چرخت بود میدان گهی برت بود مکمن گهی بحرت بود معدن
1 ایا درفش تو باز سپید و خصم تو بوم نرفت زیر فلک چون تو خسرویرا بوم
2 چو بوم گردد بر دست حاسدان تو باز چو باز گردد بر بام ناصحان تو بوم
3 سموم گردد بر دوستان تو چو شمال شمال گردد بر دشمنان تو چو سموم
4 بکام یارت ز قوم خوشتر از تسنیم بکام خصمت تسنیم بدتر از ز قوم
1 ای جان من خریده بدیدار خویشتن کرده مرا بمهر خریدار خویشتن
2 من جان و مال خویش ندارم ز تو دریغ وز من دریغ داری دیدار خویشتن
3 تا گشت زیر غالیه گلنار تو نهان چون شنبلید کردم گلنار خویشتن
4 دو چشم من بسان دو نار کفیده شد تا دور کردیم تو ز دو نار خویشتن
1 آنچه هست اندر دل من نیست کسرا در دل آن از جفا و جور این نامهربان سنگین دلان
2 هرکه من با او بسازم گردد او ناسازگار آنکه من زو مهر جویم گردد او نامهربان
3 آنکسی کز من بود نازش مرا خواهد نیاز وآنکسی کز من بود سودش مرا خواهد زیان
4 کرد تیر من بمانند کمان ترکی که هست تیر با بالای او گوئی بمانند کمان