1 اگر باران نباشد در بهاران سرشگ و آه من بس باد و باران
2 جهان را بس بود نالیدن من اگر بلبل ننالد در بهاران
3 سحرگه بانگ من بشنو ز مطرب بجای بانگ کبک کوهساران
4 بسم من سوگوار از عشق اگر چرخ نپوشد جامه های سوگواران
1 ای جان من از آرزوی زلف تو پیچان بنمای یکی روی و ببخشای یکی جان
2 زهره بدو رخسار تو داده همه زیور هاروت بدو چشم تو داده همه دستان
3 از دو رخ تو نور برد چشمه خورشید وز دو لب تو طعم برد چشمه حیوان
4 کردی تن من خسته بدو نرگس مفتون کردی دل من بسته بدو سنبل فتان
1 ربود جان و دل من بزلف غالیه فام بتی که بوی دهد زلف او بغالیه وام
2 همی رباید صبرم بزلف غالیه بوی همی فزاید عشقم بجعد غالیه فام
3 یکی نه شست و گل سرخ را گرفته بشست یکی نه دام و مه تام را گرفته بدام
4 که دید توده شود مشگناب بر گل سرخ که دید حلقه شود عود خام بر مه تام
1 بتی بمهر چو لیلی بچهر چون شیرین بوصل او دل من شاد و عیش من شیرین
2 مثل زنند بشیرین لبش و لیکن هست حدیث کردن شیرین او به از شیرین
3 اگر بچین بنگارند نقش چهره او ز نقش مانی نارند یاد مردم چین
4 دهان تنگش چون حلقه ای ز بیجاده خدای کرده نگینش ز سیم نوش آگین
1 آن کجا کاوس کرد او نیت جادوستان وان کجا محمود کرد او نیت هندوستان
2 از پی پیروزی دین و ز بهر جد خویش کرد ویران کافران را خان شه کشورستان
3 خون کافر ریخت چندان کش نیارد کس شمار شهرها بگرفت چندان کش نداند کس نشان
4 آسمان بالا دو دژ زایشان ستد در هفته ای که سر مردان آن دود ژبسودی آسمان
1 اگر بخواهد جانم بجای دل جانان بجان جانان گر زو دریغ دارم جان
2 اگر نه جانان از جان عزیزتر بودی نسوختی دل و جان از جدائی جانان
3 زیان و سود من از هجر و وصل جانانست سزاست گر بخرم وصل او بسود و زیان
4 جهان نخواهم بی او بجان نگردم ازو که او عزیزتر است از هزار جان جهان
1 الا ای ماه مشکینمو به پیش آر آن می مشکین ملا کن ساغر و برنِهْ به دست عاشق مسکین
2 از آن رخشنده خرم که عشاق را شود زو کم ز فکرت غم ز دیده نم ز بالا خم ز چهره چین
3 به رنگ چهره معشوق و اشک دیده عاشق کزین خرم شود محزون وز آن شادان شود غمگین
4 به مدت پیرو مردم را شود زو جان و دل برنا به خوردن تلخ و مردم را شود زو خواب و خور شیرین
1 چه بود بهتر و نیکوتر از این هرگز حال داد پیدا شد و پنهان شد بیداد و محال
2 باز رفته بکنار و شده آواره غراب یافته شیر نیستان و شده دور شگال
3 ماه چونان شده کو را نبود هیچ خسوف مهر چونان شده کو را نبود هیچ زوال
4 آمده بار چمن یاسمن و ریخته خار آمده سرو بپالیز و شده سوخته نال
1 تا شمر چون درع داودی شد از باد شمال گشت چون تخت سلیمان گلبن از حسن و جمال
2 در ببارد از هوا هر ساعتی ابر بهار مشگ پالد بر زمین هر ساعتی باد شمال
3 کرد چون عمان زمین را اشگ ابر قطره بار کرد چون تبت هوا را بوی باد مشگ پال
4 گشت چون آب زلال اندر خزان خون رزان گشت چون خون رزان اندر خزان آب زلال
1 تا شد از گل بوستان سیمگون بیجاده فام بوی و رنگ از گل ستاند و باده و بیجاده وام
2 از شکوفه باد در بستان شده لؤلؤ فشان وز شقایق سنگ در صحرا شده بیجاده فام
3 حور عین از خلد اگر عمدا ببستان بگذرد خلد با بستان بچشم حور عین آید سقام
4 وقت خفتن سار بر مرجان نهد در باغ سر گاه رفتن گور بر سنبل نهد در دشت گام