1 چه بود بهتر و نیکوتر از این هرگز حال داد پیدا شد و پنهان شد بیداد و محال
2 باز رفته بکنار و شده آواره غراب یافته شیر نیستان و شده دور شگال
3 ماه چونان شده کو را نبود هیچ خسوف مهر چونان شده کو را نبود هیچ زوال
4 آمده بار چمن یاسمن و ریخته خار آمده سرو بپالیز و شده سوخته نال
1 خیال شام فراق بتان بروز وصال مرا گداخته دارد ز غم بسان هلال
2 از آن نهیب نماند بچشمم اندر خواب وزین عذاب نماند بجسمم اندر هال
3 فروغ ماه نبینم همی ز بیم خسوف شعاع مهر نیابم همی ز بیم زوال
4 حلال کردم بر خویشتن فراق حرام حرام کردم بر خویشتن وصال حلال
1 نگارینا تو از نوری و دیگر نیکوان از گل چو سنگ از گل شود پیدا چرا هستی تو سنگین دل
2 مرا حقی است بر چشمت نیارم جستن از چشمت بچشم شوخ و باطل جوی حق من مکن باطل
3 بزلفین کردیم بسته بمژگان کردیم خسته گره بر بستگی مفکن مکن بر خستگی پلپل
4 اگر خواهی که غم در من نیاویزد ز من مگذر وگر خواهی که بد با من نیامیزد ز من مکسل
1 ای آنکه ترا بوده بر اندام جهان دام چون بست ترا دست جهان دام بر اندام
2 ز آن پس که همی گام بکام تو زدی چرخ چون داد به ناکام ترا چرخ زدن گام
3 ایام همه عالم از ایام تو خوش بود ایام تو چون تلخ شد از گردش ایام
4 ای خوبتر از یوسف یعقوب ترا روی چون بود مر او را بودت خوب سرانجام
1 ایا درفش تو باز سپید و خصم تو بوم نرفت زیر فلک چون تو خسرویرا بوم
2 چو بوم گردد بر دست حاسدان تو باز چو باز گردد بر بام ناصحان تو بوم
3 سموم گردد بر دوستان تو چو شمال شمال گردد بر دشمنان تو چو سموم
4 بکام یارت ز قوم خوشتر از تسنیم بکام خصمت تسنیم بدتر از ز قوم
1 تا جهان از گل خرم شده چون باغ ارم آهو ایمن شده بر سبزه چو مرغان حرم
2 از بر سوسن بین برگ گل زرد و سپید چو پراکنده بمینا در دینار و درم
3 لاله و سبزه بهم در شده از باد بهار همچو آمیخته پیروزه و بیجاده بهم
4 سمن از باد همی جنبد چون پشت شمن چمن از لاله همی خندد چون روی صنم
1 تا شد از گل بوستان سیمگون بیجاده فام بوی و رنگ از گل ستاند و باده و بیجاده وام
2 از شکوفه باد در بستان شده لؤلؤ فشان وز شقایق سنگ در صحرا شده بیجاده فام
3 حور عین از خلد اگر عمدا ببستان بگذرد خلد با بستان بچشم حور عین آید سقام
4 وقت خفتن سار بر مرجان نهد در باغ سر گاه رفتن گور بر سنبل نهد در دشت گام
1 خلاف بود همیشه میان تیغ و قلم کنون ببخت ملک متفق شدند بهم
2 چگونه کلک که بر دشمنان و بر یاران از اوست راحت و محنت از اوست شادی و غم
3 ضعیف جسم و تن خصم از او شده است ضعیف سقیم لون و دل دوست را شفا ز سقم
4 مخالفانرا چون چوب موسی عمران موافقانرا چون باد عیسی مریم
1 ربود جان و دل من بزلف غالیه فام بتی که بوی دهد زلف او بغالیه وام
2 همی رباید صبرم بزلف غالیه بوی همی فزاید عشقم بجعد غالیه فام
3 یکی نه شست و گل سرخ را گرفته بشست یکی نه دام و مه تام را گرفته بدام
4 که دید توده شود مشگناب بر گل سرخ که دید حلقه شود عود خام بر مه تام
1 هرکه دائم با نگار خویشتن باشد به هم دلش ناویزد به درد و جانش ناویزد به غم
2 پشتش از هجران نباشد چون دو زلف او دو تا دلش از انده نباشد چون دو چشم او دژم
3 من بدل کردم بشادی غم بوصل یار خویش باد شادان آن صنم کز وصل او دورم ز غم
4 هرکه را باشد صنم محراب باشد دوزخی من بهشتی گشته ام تا گشته محرابم صنم