1 از پار مرا حال بسی خوشتر امسال همواره بدینحال بماناد مرا حال
2 فرخنده تر امسال ز هر سال مرا عید افزوده تر امسال ز هر سال مرا مال
3 من پار همین عید ز نادیدن سروی باریک و نوان بودم چون وقت خزان نال
4 امسال بسی روز نشیند به بر من آنسرو سیه زلف سیه جعد سیه خال
1 ایا شهریاران پاکیزه دل ز دست شما ابر و دریا خجل
2 بود ابر از دستتان شرمسار بود بحر از طبعتان منفعل
3 ولی را وفای شما دلفروز عدو را جفای شما جان کسل
4 خورد بی رضای شما هرکه آب چو آتش شود در دلش مشتعل
1 ای بهنگام سخا ابر کف و دریا دل مشتری خوار ز دیدار تو و ماه خجل
2 بر نوشته است بعمر ابدی ملک ترا در ازل ایزد و در دست جهان داده سجل
3 ز سواران چگل خوار و خجل خیل عجم از تو خوارند و خجل خیل سواران چگل
4 کین تو در دل چون مرگ بود روح گزای مهر تو در دل چون گنج بود آز کسل
1 ای مشک فشان زلفین ای غالیه گون خال با هر دو بود غالیه و مشک چون آخال
2 بندیست مرا بر دل هر ساعت از آن زلف حالی است مرا در دل هر ساعت از آن خال
3 خیره شود از سنبل تو بوالعجب و نیز عاجز شود از نرگس تو جادوی محتال
4 خواهی که نگردد چو شب تیره مرا روز ز آن سنبل مفتون بکل رشته بمفتال
1 ای میر بی نظیر و خداوند بی عدیل همنام خویش را بهمه بابها بدیل
2 نه گوش روزگار شنیده ترا نظیر نه چشم کائنات بدیده ترا عدیل
3 شاهی نیاوریده چو تو آسمان بزرگ میری نه پروریده چو تو آسمان نبیل
4 هرگز بلند کرده جاهت نگشته پست هرگز عزیز کرده جودت نشد ذلیل
1 بود محال مرا داشتن امید محال به عالمی که نباشد همیشه بر یک حال
2 از آن زمان که جهان بود حال زینسان بود جهان بگردد لیکن نگرددش احوال
3 دگر شوی تو و لیکن همان بود شب و روز دگر شوی تو و لیکن همان بود مه و سال
4 محال باشد فال و محال باشد زجر مدار بیهده مشغول دل به زجر و به فال
1 تا شمر چون درع داودی شد از باد شمال گشت چون تخت سلیمان گلبن از حسن و جمال
2 در ببارد از هوا هر ساعتی ابر بهار مشگ پالد بر زمین هر ساعتی باد شمال
3 کرد چون عمان زمین را اشگ ابر قطره بار کرد چون تبت هوا را بوی باد مشگ پال
4 گشت چون آب زلال اندر خزان خون رزان گشت چون خون رزان اندر خزان آب زلال
1 تا عدیل دوست گشتم با طرب گشتم عدیل بر جهان و جان بدیل آرم بدو نازم بدیل
2 گرچه باشم دور از او عشقش بمن باشد رفیق گرچه باشم فرد از او مهرش بمن باشد عدیل
3 مهر آن مه بر دل من چون نشان آبله است مهر دیگر نیکوان همچون نشان نقش نیل
4 در میان هر دو دل یک میل نبود راه بیش در میان هر دو تن بوده است کم دریای نیل
1 تنم بگونه نال و دلم بگونه نیل جهان ز نیلم نال و روان ز نالم نیل
2 چو نیل چشم منست از گریستن شب و روز چراست جای نهنگ اندر آن دو چشم کحیل
3 رفیق رنجم تا عشق با منست رفیق عدیل در دم تا هجر با منست عدیل
4 دلم بسان هوا آمد از هوای حبیب تنم بسان خیال آمد از خیال خلیل