1 نهاد روی بما دولت و سعادت باز ز رنج و درد بدل دادمان سلامت و ناز
2 گرفت سعد فراز و گرفت نحس نشیب گرفت رنج نشیب و گرفت ناز فراز
3 نهفته سود در آمد ز خواب و خفت زیان حقیقت آمد و اندر نوشت کار مجاز
4 برست تن ز نهار و برست دل ز نهیب برست سر ز گزند و برست جان ز گداز
1 ای آفریدگار چو تو نافریده کس کار تو دانش و دهش و دین و داد بس
2 آنکس که یک نفس بزند بی رضای تو باشد دلیل آنکه همان باشدش نفس
3 زی هر شهی نتازی هرگز برای جنگ شهباز می نه پرد هرگز سوی مگس
4 حاجت به شحنه و به عسس نیست ملک را زیرا که عدل و داد تو بس شحنه و عسس
1 تا مهر بر فروخت ببرج حمل چراغ پر شمع و پر چراغ شد از لاله باغ و راغ
2 دیو است زاغ گوئی مقری است عندلیب کز بانک او ز باغ هزیمت گرفت زاغ
3 از بوستان کلاغ هزیمت گرفت راست کز بادریسه کشت سر کوه چون کلاغ
4 از باد شد غدیر بکردار صدر باز وز میغ گشت چرخ بکردار پشت ماغ
1 تا خزان آورد روی خویش سوی باغ و راغ ابر یک ساعت نجست از تعبیه کردن فراغ
2 از لب دریا برآمد بامدادان خیل ابر و آسمان از وی شود پر خیل گردو دود و داغ
3 سرخ شد در کوه از پس لاله چید منقار کبک سم آهو سبز شد از بس گرازان شد براغ
4 از فروغ لاله و کل می شود رنگین دو چشم از شمیم بان و سنبل می شود مشکین دماغ
1 دوشم شبی خجسته بدو مجلسی ظریف عیشی چو روح روشن و وقتی چو جان نظیف
2 بگذاشتم بشادی تا روز عمر خویش با دلبری مساعد و با باده لطیف
3 باده مرا موافق و نزهت مرا شریک نعمت مرا مقارن و دولت مرا حریف
4 روز سپید گشته بمن شد شب سیاه خلد لطیف کشته مرا عالم کثیف
1 ای رخ رخشانت چون آئینه نادیده زنگ زنگ بزدا از دل عاشق ببکمازی چو زنگ
2 آنکه رومی آرزو کرده عطایش چون عرب آنکه ترکی آرزو کرده بساطش همچو زنگ
3 مادرش بوده است همچون زنگی زنگارگون او بسان رومیان بر تن ندارد هیچ زنگ
4 در میان جام زرین چون گل اندر شنبلید بر سرش کف ایستاده همچو سیم هفت رنگ
1 با درنگ از درد دل در بوستان دی داد رنگ زرد و پرچین شد چو روی دردمندان با درنگ
2 آن چمن کز لاله و گل بود چون رنگین تذرو شد ز برگ زرد و خاک تیره چون پشت پلنگ
3 آسمان چون تو زی و خز باشدی از خیل ابر راست گشته روز و شب ماننده تیر خدنگ؟
4 تا چو سوزن های زرین شد گیاهان بر درخت برگ چون زرین ورق شد آب صافی شد چو رنگ؟
1 کافور بار شد فلک و کوه سیمرنگ وز کوه کرد روی سوی دشت غرم و رنگ
2 کهسار سیمرنگ شد و چرخ سیمگون آبی زریر گون شده باده عقیق رنگ
3 چرخ کبود مانده برو ابر جای جای چون پر ز دوده آینه بر جای جای زنگ
4 از برف کوهسار شده پر سپاه روم وز زاغ مرغزار شده پر سپاه زنگ
1 گشت کوه و باغ در زیر گل بیجاده رنگ ساق و سم از گل چریدن کرد چون بیجاده رنگ
2 ارغوان آمد بجای شنبلید زرد گون لاله های باده رنگ آمد بجای باد رنگ
3 خوش بود خوردن کنون با دوستان در بوستان باده های لاله گون در لاله های باده رنگ
4 تا بدید از باد نیسان خاک گلزاری بود ز آب آذرگون کند دل مرد دانا آذرنگ
1 ابر درافشان بگردون بر همی بندد کلل باد مشک افشان درختان را همی بندد حلل
2 ساخته چون لحن مطرب فاخته دستان بسرو خاسته چون بانگ عاشق ناله کبک از قلل
3 در چمن چون ساقیان گلبن همی دارد قدح بر سمن چون مطربان بلبل همی خواند غزل
4 جعفری دینار داده شاخ لؤلؤ را عوض ششتری دیبا گرفته باغ عبهر را بدل