1 ای سهی سرو روان از تو بهشت آئین چمن روی تو ماهست و گرد ماه از انجم انجمن
2 مشک داری بر شقایق ورد داری بر عقیق سرو داری بر گل و شمشاد داری بر سمن
3 از نسیم زلف تو همچون شمن گردد صنم وز بهشت چشم تو همچون صنم گرد دشمن
4 ماه تابانی و لیکن جان عشاقت فلک سرو نازانی ولیکن چشم مشتاقت چمن
1 ایکام دل دوست و بلای دل دشمن روزه شد و دیمه شد و عید آمد و بهمن
2 رسم اندر پیغمبر و بهمن تو بجای آر هم سیرت پیغمبر و هم سیرت بهمن
3 بر سیرت آن هستی و بر کرده او نیز بر سیرت این باش و بر آن کرده همی تن
4 از خصم میندیش و درافکن بقدح می وز می برخان رنگ گلسرخ بیفکن
1 آن غیرت یزدان نگر و قدرت یزدان از قدرت یزدان چه عجب غیرت چندان
2 هرگز نرسد کس بسر قدرت ایزد هرگز نرسد کس بسر غیرت یزدان
3 گه کوه و بیابان کند از باغ و بساتین گه باغ و بساتین کند از کوه و بیابان
4 شاید که فرو مانی زین فکرت و غیرت شاید که فرو مانی زین غیرت حیران
1 ای آنکه ترا بوده بر اندام جهان دام چون بست ترا دست جهان دام بر اندام
2 ز آن پس که همی گام بکام تو زدی چرخ چون داد به ناکام ترا چرخ زدن گام
3 ایام همه عالم از ایام تو خوش بود ایام تو چون تلخ شد از گردش ایام
4 ای خوبتر از یوسف یعقوب ترا روی چون بود مر او را بودت خوب سرانجام
1 باد نوروزی همی بر گل بدرد پیرهن لاله را کرد ابر آزاری پر از لؤلؤ دهن
2 لاله گویی از سرشگ ابر دارد مرسله ابر بر چرخ از سواد لاله دارد پیرهن
3 بوستان چون بزمگاه و سرو بن چون نیستان شاخ گل چون میگسار و فاخته چون رود زن
4 بر چمن بارد ستاره هر سحرگه از فلک بر فلک تازد شکوفه هر شبانگه از چمن
1 هرکه دائم با نگار خویشتن باشد به هم دلش ناویزد به درد و جانش ناویزد به غم
2 پشتش از هجران نباشد چون دو زلف او دو تا دلش از انده نباشد چون دو چشم او دژم
3 من بدل کردم بشادی غم بوصل یار خویش باد شادان آن صنم کز وصل او دورم ز غم
4 هرکه را باشد صنم محراب باشد دوزخی من بهشتی گشته ام تا گشته محرابم صنم
1 نگارینا تو از نوری و دیگر نیکوان از گل چو سنگ از گل شود پیدا چرا هستی تو سنگین دل
2 مرا حقی است بر چشمت نیارم جستن از چشمت بچشم شوخ و باطل جوی حق من مکن باطل
3 بزلفین کردیم بسته بمژگان کردیم خسته گره بر بستگی مفکن مکن بر خستگی پلپل
4 اگر خواهی که غم در من نیاویزد ز من مگذر وگر خواهی که بد با من نیامیزد ز من مکسل
1 تا بپوشید بلؤلؤی ثمین باغ سمن از گل سرخ بیاقوت بیاراست چمن
2 همه کهسار عقیق است و همه دشت گهر هر دو را گشته طراز از عدن و کان یمن
3 گل خندان شده در بستان چون روی صنم ابر گریان شده بر گردون چون چشم شمن
4 بار خر خیز و ختن باد در آورد بباغ تا ختن کرد مگر باد بخر خیز و ختن
1 غالیه دارد کشیده بر شکفته ارغوان ارغوان دارد شکفته بر منقش پرنیان
2 ارغوان هر روزه تازه تر بزیر غالیه غالیه هر روز خوشبوتر بگرد ارغوان
3 از جفاجوئی که هست آندلبر ناسازگار از ستمکاری که هست آندلبر نامهربان
4 بر دلم باشد گمان هجر او همچون یقین بر دلم باشد یقین وصل او همچون گمان
1 چه روز است آنکه هست او را شب تاریک پیرامون سپهر از بوی او مشگین زمین از رنگ او گلگون
2 مگر ترسید رخسارش ز زلف مار کردارش که گرد خویشتن عمدا نوشت از غالیه افسون
3 دو آذرگون شدند از خون مرا دو چشم از هجرش عجب دارم که چون روید تف آذر ز آذرگون
4 ایا قد تو چون سروی ز دیبا گرد او آذین ایا روی تو چون ماهی ز عنبر گرد او برهون