شگفتهای جهانرا پدید از قطران تبریزی قصیده 164
1. شگفتهای جهانرا پدید نیست کران
هران شگفت که بینی بود شگفت بران
...
1. شگفتهای جهانرا پدید نیست کران
هران شگفت که بینی بود شگفت بران
...
1. غالیه دارد کشیده بر شکفته ارغوان
ارغوان دارد شکفته بر منقش پرنیان
...
1. گر نگار من دو زلف خویش بسپارد بمن
مشگ سایم من بکیل و غالیه سایم بمن
...
1. کسی کش دل برد دلبر کسی کش جان برد جانان
که جانان دارد و دلبر سبک دارد دل و جان آن
...
1. گشت گیتی چون بهشت از فر ماه فرودین
بوستان را کرد پر پیرایه های حور عین
...
1. گل چو بشکفت زمین گشت پر از آب روان
بگل و آب روان تازه بود جان جهان
...
1. که بست از مشک چندین بند گرد آن گل خندان
که چندان کاندر او بند است دلها برده صد چندان
...
1. لب است آن یا گل حمرا رخست آن یا مه تابان
گل آگنده بمروارید و مه در غالیه پنهان
...
1. مجلس است این مگر بهشت برین
که بنای بهشت است بر این
...
1. من آن کشیدم و آن دیدم از غم هجران
که هیچ آدمئی نیست دیده در دوران
...
1. منم غلام خداوند زلف غالیه گون
که هست چون دل من زلف او نوان و نگون
...