1 بقد سرو رسائی بزلف غالیه گون یکی همیشه فراز و یکی همیشه نگون
2 ز عشق آن رخ چون برف خون فشانده بر او سرم چو برف شد و آب دیده گشت چو خون
3 بت عزیزی لیکن پر از هوات هوا وفات پیشه ولیکن پر از جفات جفون
4 ایا بچهره چو شیرین بزهره چون فرهاد ایا بحسن چو لیلی بمهر چون مجنون
1 بتی که لاله چند از رخانش لاله ستان چه لاله ای که ندیده است خلق لاله چنان
2 بلای دین و دل آمد بسنبل و بادام شفای جان و تن آمد بلاله و مرجان
3 همی رباید دلرا بناز در وصلت همی ستاند جانرا بناز در هجران
4 چرا نباشم در هجر او نوان و نوند چرا نباشم از هجر او نوند و نوان
1 حور حریر سینه کام روان حوران چشمم چو بحر دارد دل جایگاه بحران
2 بر ماه لاله کارد بر لاله مشگ بارد پر مشگ لاله دارد رخسار و زلفش الوان
3 بر سرو باغ دارد بر گل چراغ دارد مشگین دو زاغ دارد آن باغ را نگهبان
4 آن دلربای جادو دارد دو چیز نیکو زیر عقیق لؤلؤ زیر پرند سندان
1 دل ببرد از من پری روئی گرامی تر ز جان آنکه بر دیدار او بسته است جان انس و جان
2 چون بگل آب آرزوی او برآمیزد بدل چون بچوب آتش هوای او درآویزد بجان
3 آن چو گلنار بهاری روی او دارد مرا اشگ چون مرجان و رخ چون با درنگ مهرگان
4 صولجان عنبرین بر گوی کافوریش بین جان من چون گوی دارد پشت من چون صولجان
1 بهشت وار شد از نو بهار و بخت جوان پدید گشت گل خرمی که بود نهان
2 خزان دشمن کفر از نشاط گشت بهار بهار دشمن دین از نهیب گشت خزان
3 سعادت ازلی را پدید نیست کنار سعادت فلکی را پدید نیست کران
4 موافقانرا همرا ز گشت جان و خرد منافقانرا کوتاه گشت دست و زبان
1 شگفتهای جهانرا پدید نیست کران هران شگفت که بینی بود شگفت بران
2 اگر شگفتی میبایدت بپوی زمین وگر عجائب میبایدت بجوی زمان
3 هر آن گمان که بری در سفر شودت یقین هر آن خبر که بود در سفر شودت عیان
4 چو یک عیان نبود در جهان هزار خبر چو یک یقین نبود در جهان هزار گمان
1 بزلف غالیه رنگی بروی آینه گون ز عشق هر دو مرا روی زرد و رای نگون
2 برنگ آب گل و می شده است دیده من ز مهر آن لب می رنگ و چهره گلگون
3 نه سرو نازد چون قامت تو در بستان نه ماه تابد چون عارض تو بر گردون
4 زمانه تا برخت چشم بد همی نرسد همی نویسد گردش ز غالیه افسون
1 بتی که سجده برد پیش او مه گردون به نیکوئی بر او نیکوان دیگر دون
2 بدان دو لاله مصقول دل کند مشغول بدان دو سنبل مفتول دل کند مفتون
3 اگر نوان و نگونست زلف او چه عجب که صد هزار دلست اندر او نوان و نگون
4 ایا بروی چو گلنار خیز و باده بیار چو باده ساز رخ خود ز باده گلگون
1 شد برگ رزان زرد ز آذر مه و آبان شد آب رزان سرخ چو بیجاده تابان
2 دیدار رزان زرد شد و آب رزان سرخ حکمی که خداوند کند هست صواب آن
3 گر آب ببرد از گل و گلزار مه مهر پائیز بیاراست بآئین رز آبان
4 تا زاغ بیابانی در باغ وطن ساخت شد بلبل خوشبانگ سوی کوه و بیابان
1 که بست از مشک چندین بند گرد آن گل خندان که چندان کاندر او بند است دلها برده صد چندان
2 نگاری زینت مجلس بتی پیرایه لشکر به مجلس شمع جانسوزان به لشکر شاه دلبندان
3 لبش ماننده پسته برش ماننده سوسن به زیر پستهاش لؤلؤ بزیر سوسنش سندان
4 اگر عنبر همیخواهی به نزد خویش کش زلفش وگر شکر همیخواهی لبش با لب بپیوندان