1 دل بدو دادم که جان از روی او شادان شود جان من هست او سزد گر دل فدای جان شود
2 گر بر او نازد دل و جان نیست طرفه زان کجا دل سوی دلبر گراید جان سوی جانان شود
3 چون گل خندانش رخ چون لاله نعمانش لب گریه بر خلق افتد از عشقش اگر خندان شود
4 لاله نعمان توان چید از رخش در ماه دی ور بخندد بزم از او پر لؤلؤ عمان شود
1 دیر آمدن شاه برآورد ز من دود گر دیرتر آید برود جان و تنم زود
2 از بسکه همی دارم در سینه غم شاه خون دل ریشم زره دیده بپالود
3 با پشت خم آگینم و با کام سم آگین با چشم دم آلودم و با جان غم آلود
4 چون لاله رخم زردتر از چهره زر گشت چون کوه تنم زارتر از کاه بفرسود
1 زمانه روی زمین را چو رنگ دیبا کرد طراز دیبا یاقوت کرد و مینا کرد
2 بهاری ابر ز دریا نهاد روی بدشت وز آب دیده همه شب برم چو دریا کرد
3 هوا همی بگشاید ز سنگ خارا آب از آن ببین که همی ز آب سنگ خارا کرد
4 سرشگ ابر زمین را شگفت رنگین کرد نسیم باد هوا را شگفت بویا کرد
1 همی ستیزه برد زلف یار با شمشاد شگفت نیست گر از وی همیشه باشم شاد
2 گهی بپیچد و بستر بسیجد از دیبا گهی بتازد و زنجیر سازد از شمشاد
3 ز قیر بر گل خندان هزار سلسله بست ز مشگ بر مه تابان هزار نافه گشاد
4 گره گشاید از او باد و مشگ بارد ماه زره نماید از او ماه و مشگ ساید باد
1 ابر آزاری بلؤلؤ باغرا قارون کند در چمن بیجاده از پیروزه سر بیرون کند
2 گر نبد کنجور قارون ابر درافشان چرا هر بهار از گنج قارون باغرا قارون کند
3 گوشوار شاخ را از لؤلؤ لالا کند روی بنده میوه را از دیبه و اکسون کند
4 ابر تاریک اندر آمد چون روان بیوراسپ باغ و بستان را چو روی و رأی افریدون کند
1 باد نوروزی همی آرایش بستان کند تا نگارش چون نگارستان چینستان کند
2 مرزها را هر زمان پیراهن از مینا دهد شاخها را هر زمان پیرایه از مرجان کند
3 ابر پنداری که با باد بهاری دشمن است کابر درافشان کند چون باد مشگ افشان کند
4 در میان لاله زار آید برغم ابر باد تا چو کریان کرد ابر او لاله را خندان کند
1 بوستان را مهرکانی باد زر آگین کند رنگ بستاند ز گلها باده را رنگین کند
2 روی هامون را کند مانند سوزن گرد زرد هر گیاهی را بر او چون سوزن زرین کند
3 دختران تاک رز را گر ببیند باده خوار آرزوش آید کشان جان و روان کابین کند
4 گر بفروردین ندارد مهر خشم و کین چرا بسترد مهر از چمن نقشی که فروردین کند
1 تا زمین را آسمان پر لؤلؤ عمان کند کوه و صحرا را صبا پر لاله نعمان کند
2 بوستان پیراهن از پیروزه گون دیبا کند گلستان پیرایه از بیجاده گون مرجان کند
3 باد نوروزی بشاخ گل برآید بامداد لؤلؤ مرجان ببستان اندرون ریزان کند
4 چون سحرگاهان بنفشه دور لاله بشکفد از هوای آن بنفشه پشت چون چوگان کند
1 روی مرجانی ز چشمم دوست پنهانی کند تا سرشک چشم من چون روی مرجانی کند
2 چون نبیند لعل ریحانی لبش با لعل خویش ای بسا چون خویش بیند لعل ریحانی کند؟
3 چون کمان ابروش دارد قامت من چون کمان زلف چوگانیش پشتم گوژ و چوگانی کند
4 هجر او چشمم ز خون چون چشمه گرداند ز غم ز آب چشمم خانه ام مانند طوفانی کند
1 هرکه جانان را بمهر اندر عدیل جان کند گر تواند جان خویش اندر ره جانان کند
2 هرکه جوید رای دلبر کی رضای دل کند هرکه خواهد کام جانان کی هوای جان کند
3 سرو بالا دلبر تیرافکن و پیکان مژه بی گمان هزمان دلم را جای آن پیکان کند
4 روی او از ارغوان بر پرنیان خرمن زند زلف او از غالیه بر ارغوان چوگان کند