23 اثر از قصاید در دیوان اشعار قطران تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار قطران تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار قطران تبریزی

1 ایا به تیغ و قلم رنج خصم و دشمن گنج تن عدوی ترا داده روزگار شکنج

2 بناز دست ولی کرده یار با بگماز برنج روی عدو کرده جفت با آرنج

3 ز دیده خون دل افتاده بر رخان عدوت چو نار دانه نشانده بقصد در نارنج

4 بسان موسی عمران ز دست فرعونان همه جهان بگرفتی به تیغ تو بی رنج

1 آباد بر این بر که و این طارم آباد وز هر دو خداوند جهان کامروا باد

2 این برکه افروخته چون چشمه خورشید وین طارم آراسته چون قبله نوشاد

3 با آن نبرد هیچکس از ماء معین نام با این نکند هیچکس از خلد برین یاد

4 از آب روان آن همه ماننده دجله از نقش و نگار این همه چون حله بغداد

1 آمد نوروز و گشت مشگ فشان باد ساحت باغ از نسیم باد شد آباد

2 چون دل تیمار دیده برگ بنفشه چون زره زنگ خورده خوشه شمشاد

3 چون برخ دوست بر فتاده سر زلف برگ بنفشه ببرد لاله بر افتاد

4 دشت بخندد همی ز لاله سیراب باغ بنازد همی بسوسن آزاد

1 ای نگار خند خندان یک زمان با من بخند تا کی این خشم تو تا کی چند از این ناز تو چند

2 شرم بردار از میان و جام می بر دست گیر بند بگشا از میان و لب ز خندیدن مبند

3 گر مرا بی بند خواهی بند بگشا از میان ور مرا بی گریه خواهی شاد بنشین و بخند

4 سرخ می مانا بجام زر همیدادی مرا آن لب و می مر مرا اندیشه ای در دل فکند

1 ای خداوندی که یزدان خاصت از داد آفرید وز همه عیبی تن پاک تو آزاد آفرید

2 روی تو نیکو سرشت و رأی تو نیکو نهاد دولت تو تیز کرد و دست تو راد آفرید

3 گرچه شد گیتی همه ویران ز بی داد ددان نعمت تو یکسر از داد تو آباد آفرید

4 دوستانت را نشاط و نازش پرویز باد دشمنانت را بلا و رنج فرهاد آفرید

1 بابروان چو کمانی بزلفگان چو کمند لبانت سوده عقیق و رخانت ساده پرند

2 پرند لاله فروش و عقیق لؤلؤ پوش کمان غالیه توز و کمند مشگین بند

3 شکفته نرکس داری بزیر خم کمان دمیده سنبل داری بزیر بند کمند

4 بخط جادوئی آراسته پرند بمشگ بدست نیکوئی آمیخته عقیق بقند

1 ببین آن روی اگر بر سرو بستانت قمر باید ببین آن زلف اگر بر ماه مشگینت کمر باید

2 لب و دندان او جوید رخ و زلفین او خواهد که را مرجان لؤلؤ پوش و مشک گل ببر باید

3 دو زلف دو رخش بوید دو چشم و دو لبش بوسد کسی کو را گل و شمشاد و بادام و شکر باید

4 کسی کش زعفران باید ز روی زرد من جوید ز روی و لعل او جوید کسی کش درو زر باید

1 تا ز آمدن دوست بر من خبر آمد گوئی سرم از ناز بخورشید برآمد

2 چون شاخ گلی بودم پیوسته بی بار بر من ز گل شادی پیوسته برآمد

3 روزی همه درد و غم مردم بسر آید ار جو که همه درد و غم من بسر آمد

4 شب گرچه بود تاران او را سحر آید آخر شب تاران مرا هم سحر آمد

1 چون شمال مهرگان اندر هوا پویا شود زاغ گنگ اندر میان بوستان گویا شود

2 نار چون بیجاده گردد سیب چون مرجان شود آب چون پیروزه گردد خاک چون مینا شود

3 هست هم دینار و هم دیبا گرامی از چه رو خوار گردد رز که چون دینار گون دیبا شود

4 گر گل رعنا برفت از گلستان پژمان بباغ سیب زرد و لعل همرنگ گل رعنا شود

1 خزان ببرد ز بستان هر آن نگار که بود هوا خشن شد و کهسار خشک و آب کبود

2 نگارهای نو آئین ز گلستان بسترد پرندهای بهاری ز بوستان بربود

3 ز کله های بهاری نه بوی ماند و نه رنگ ز حله های بهاری نه تار ماند و نه پود

4 نهفته نار پدیدار گشت و گل بنهفت غنوده نرگس بیدار گشت و گل بغنود

آثار قطران تبریزی

23 اثر از قصاید در دیوان اشعار قطران تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار قطران تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی