23 اثر از قصاید در دیوان اشعار قطران تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار قطران تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار قطران تبریزی

1 تا دیده سوی دوست دلم را دلیل گشت بی خواب گشت و جای خیال خلیل گشت

2 دیده بخفت ز اول از آن کاو دلیل بود راهی که گم شد اول ثانی دلیل گشت

3 هاروت وار گشتم از آن زهره رخ کجا بادام او بسرمه بابل کحیل گشت

4 مژگان چو نیش نحل و میان چو نمیان نحل بی او تنم ز نوحه و زاری نحیل گشت

1 کاخ ملک خوبتر ز خلد برین است با همه دیدارهای خوب قرین است

2 پیکر او آفت بضاعت روم است صورت او کاهش صناعت چین است

3 گوئی خاک اندر او بزر نهفته است گوئی باد اندر او بمشگ عجین است

4 زینت خلد برین ز باده خلد است مردم را آرزوی خلد برین است

1 زمانه روی زمین را چو رنگ دیبا کرد طراز دیبا یاقوت کرد و مینا کرد

2 بهاری ابر ز دریا نهاد روی بدشت وز آب دیده همه شب برم چو دریا کرد

3 هوا همی بگشاید ز سنگ خارا آب از آن ببین که همی ز آب سنگ خارا کرد

4 سرشگ ابر زمین را شگفت رنگین کرد نسیم باد هوا را شگفت بویا کرد

1 روی مرجانی ز چشمم دوست پنهانی کند تا سرشک چشم من چون روی مرجانی کند

2 چون نبیند لعل ریحانی لبش با لعل خویش ای بسا چون خویش بیند لعل ریحانی کند؟

3 چون کمان ابروش دارد قامت من چون کمان زلف چوگانیش پشتم گوژ و چوگانی کند

4 هجر او چشمم ز خون چون چشمه گرداند ز غم ز آب چشمم خانه ام مانند طوفانی کند

1 ای خداوندی که یزدان خاصت از داد آفرید وز همه عیبی تن پاک تو آزاد آفرید

2 روی تو نیکو سرشت و رأی تو نیکو نهاد دولت تو تیز کرد و دست تو راد آفرید

3 گرچه شد گیتی همه ویران ز بی داد ددان نعمت تو یکسر از داد تو آباد آفرید

4 دوستانت را نشاط و نازش پرویز باد دشمنانت را بلا و رنج فرهاد آفرید

1 ای میر جهانگیر چو تو دادگری نیست چون تو بگه کوشش و بخشش دگری نیست

2 ناداده ترا گردش گردون شرفی نیست نسپرده ترا طایر میمون هنری نیست

3 بر روی زمین رزمگهی نیست که تا حشر از سم سمند تو بر او بر اثری نیست

4 ناداده کف راد تو صد بار بمردم در کنج ملوکان زمانه گهری نیست

1 ببین آن روی اگر بر سرو بستانت قمر باید ببین آن زلف اگر بر ماه مشگینت کمر باید

2 لب و دندان او جوید رخ و زلفین او خواهد که را مرجان لؤلؤ پوش و مشک گل ببر باید

3 دو زلف دو رخش بوید دو چشم و دو لبش بوسد کسی کو را گل و شمشاد و بادام و شکر باید

4 کسی کش زعفران باید ز روی زرد من جوید ز روی و لعل او جوید کسی کش درو زر باید

1 نگار من به لطیفی بسان پاک هواست مرا بدو چو خرد را بجان پاک هواست

2 اگر چو ابر شد از اشگ چشم من نشگفت که چون هوا شدم از عشق و جای ابر هواست

3 بدر و زر دیبا آراستم دو چشم دوزخ کساد گشتم بر دوست گرچه هر دو رواست

4 اگر کساد شدم من بنزد او شاید ورا بنزد دل و جان من رواست رواست

1 اگرچه جانان کسرا عزیز چون جان نیست مرا جهان و سرو جان بجای جانان نیست

2 نباشد انده جانان چو آمد انده جان مراست انده جانان و انده جان نیست

3 شفا و راحت جان من آن دو مرجان بود چگونه باشد جانم کش آن دو مرجان نیست

4 در ابر زلف نهان بوده ماه عارض دوست کنون بگردوی آن ابر هیچ گردان نیست

1 خزان ببرد ز بستان هر آن نگار که بود هوا خشن شد و کهسار خشک و آب کبود

2 نگارهای نو آئین ز گلستان بسترد پرندهای بهاری ز بوستان بربود

3 ز کله های بهاری نه بوی ماند و نه رنگ ز حله های بهاری نه تار ماند و نه پود

4 نهفته نار پدیدار گشت و گل بنهفت غنوده نرگس بیدار گشت و گل بغنود

آثار قطران تبریزی

23 اثر از قصاید در دیوان اشعار قطران تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار قطران تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی