1 شده است بلبل داود و شاخ گل محراب فکنده فاخته بر رود و ساخته مضراب؟
2 یکی سرود سراینده از ستاک سمن یکی زبور روایت کننده از محراب
3 نگر که پردر گردید آبگیر بدانکه شکن شکن شده آب از شمال چون مضراب
4 شکوفه ریخته از شاخ نار زیر درخت چنان نبشته درم پیش ریخته ضراب
1 آن پری نشگفت اگر از خوبرویان سر بود گر بنفشه پر گر و از سنبلش افسر بود
2 شکر لؤلؤ نمایست آن لب رامش فزای گر میان شکر اندر چشمه کوثر بود
3 اندر آن بالا و روی او پدید آید همی آنکه در کشمیر باشد و آنکه در کشمر بود
4 گر ببوئی آن دو زلف و گر ببوسی آن دو لب جاودان در کام عمرت عنبر و شکر بود
1 دیر آمدن شاه برآورد ز من دود گر دیرتر آید برود جان و تنم زود
2 از بسکه همی دارم در سینه غم شاه خون دل ریشم زره دیده بپالود
3 با پشت خم آگینم و با کام سم آگین با چشم دم آلودم و با جان غم آلود
4 چون لاله رخم زردتر از چهره زر گشت چون کوه تنم زارتر از کاه بفرسود
1 همی ستیزه برد زلف یار با شمشاد شگفت نیست گر از وی همیشه باشم شاد
2 گهی بپیچد و بستر بسیجد از دیبا گهی بتازد و زنجیر سازد از شمشاد
3 ز قیر بر گل خندان هزار سلسله بست ز مشگ بر مه تابان هزار نافه گشاد
4 گره گشاید از او باد و مشگ بارد ماه زره نماید از او ماه و مشگ ساید باد
1 تا بجان در عقل باشد تا بتن در جان بود جان و تن را از لب و جام و لب جانان بود
2 جان و تن را خود غذا می باشد و جانان بدانک می غذای تن بود جانان غذای جان بود
3 گرچه تن باشد غمی با جام می باشد قوی ورچه جان غمگین چو با جانان بود شادان بود
4 خوش بود خوردن ز دست دوست می آن را که دوست بچه خاقان و می پرورده دهقان بود
1 خدایگانا جان منا بجان و سرت که جان بشد ز برم تا جدا شدم ز برت
2 چو موی گشت تنم تا خبر شنیدن تو چگونه باشم آندم که نشنوم خبرت
3 اگرچه خواب و خور من چو زهر گشت رواست بهر کجا که توئی نوش باده خواب و خورت
4 ز خورد و خواب ندارد خبر تنم شب و روز ز هجر طلعت فرخنده چو ماه و خورت
1 ملکا تنت ز جان آمده جانت از خرد است اورمزدی تو و فرخنده سپندارمذست
2 شادمان بنشین و ز دست دلفروز بتان باده بستان که جهان با دل خصمانت بداست
3 وعده عمر تو از یزدان صدبار ده است وعده ملک تو از باری ده بار صداست
4 بخت فیروز تو پاینده تر است از که قاف بخت خصمان تو چون آب میان سبد است
1 هرکه او را میل خاطر سوی ارزانی بود او برنج و خواری ارزانی و ارزانی بود
2 من بچشم یار از آن خوارم که ارزان یافتست چون ببینی خواری هرچیز ز ارزانی بود
3 بر جفای صد شبش ناید پشیمانی شبی بر وفای یک شبش صد شب پشیمانی بود
4 چون مرا شادان ببیند جفت غمگینی شود چون مرا غمگین ببیند یار شادانی بود
1 ای نگار خند خندان یک زمان با من بخند تا کی این خشم تو تا کی چند از این ناز تو چند
2 شرم بردار از میان و جام می بر دست گیر بند بگشا از میان و لب ز خندیدن مبند
3 گر مرا بی بند خواهی بند بگشا از میان ور مرا بی گریه خواهی شاد بنشین و بخند
4 سرخ می مانا بجام زر همیدادی مرا آن لب و می مر مرا اندیشه ای در دل فکند
1 هرکه جانان را بمهر اندر عدیل جان کند گر تواند جان خویش اندر ره جانان کند
2 هرکه جوید رای دلبر کی رضای دل کند هرکه خواهد کام جانان کی هوای جان کند
3 سرو بالا دلبر تیرافکن و پیکان مژه بی گمان هزمان دلم را جای آن پیکان کند
4 روی او از ارغوان بر پرنیان خرمن زند زلف او از غالیه بر ارغوان چوگان کند