تا ملک با شاه جستان یار از قطران تبریزی قصیده 24
1. تا ملک با شاه جستان یار و هم دیدار گشت
گوهری کآن خفته بود از کان کین بیدار گشت
...
1. تا ملک با شاه جستان یار و هم دیدار گشت
گوهری کآن خفته بود از کان کین بیدار گشت
...
1. خدایگانا جان منا بجان و سرت
که جان بشد ز برم تا جدا شدم ز برت
...
1. سرشگ ابر بکردار لؤلؤ لالاست
نسیم باد بکردار عنبر ساراست
...
1. کاخ ملک خوبتر ز خلد برین است
با همه دیدارهای خوب قرین است
...
1. نگار من به لطیفی بسان پاک هواست
مرا بدو چو خرد را بجان پاک هواست
...
1. ملکا تنت ز جان آمده جانت از خرد است
اورمزدی تو و فرخنده سپندارمذست
...
1. ایا به تیغ و قلم رنج خصم و دشمن گنج
تن عدوی ترا داده روزگار شکنج
...
1. آباد بر این بر که و این طارم آباد
وز هر دو خداوند جهان کامروا باد
...
1. آمد نوروز و گشت مشگ فشان باد
ساحت باغ از نسیم باد شد آباد
...
1. ای نگار خند خندان یک زمان با من بخند
تا کی این خشم تو تا کی چند از این ناز تو چند
...
1. ای خداوندی که یزدان خاصت از داد آفرید
وز همه عیبی تن پاک تو آزاد آفرید
...
1. بابروان چو کمانی بزلفگان چو کمند
لبانت سوده عقیق و رخانت ساده پرند
...