1 آن پری نشگفت اگر از خوبرویان سر بود گر بنفشه پر گر و از سنبلش افسر بود
2 شکر لؤلؤ نمایست آن لب رامش فزای گر میان شکر اندر چشمه کوثر بود
3 اندر آن بالا و روی او پدید آید همی آنکه در کشمیر باشد و آنکه در کشمر بود
4 گر ببوئی آن دو زلف و گر ببوسی آن دو لب جاودان در کام عمرت عنبر و شکر بود
1 تا بجان در عقل باشد تا بتن در جان بود جان و تن را از لب و جام و لب جانان بود
2 جان و تن را خود غذا می باشد و جانان بدانک می غذای تن بود جانان غذای جان بود
3 گرچه تن باشد غمی با جام می باشد قوی ورچه جان غمگین چو با جانان بود شادان بود
4 خوش بود خوردن ز دست دوست می آن را که دوست بچه خاقان و می پرورده دهقان بود
1 تا ترا گرد مه از مشگ سیه پرهون بود در تمنای رخت جان و دلم مرهون بود
2 گر ترا یارا بجای من بود یار دگر در دو چشم من بجای خواب هر شب خون بود
3 تا بود معجون بمشگناب تار زلف تو آب چشم من بدرد جان و دل معجون بود
4 ز آتش رخسار تو جانم همی سوزد ز دور تاب زلفت را بر او پرتاب داری چون بود
1 گه بهار همه خلق جفت یار بود مر از یار جدائی گه بهار بود
2 مرا چگونه بود در فراق یار قرار که در وصال کنون باز بی قرار بود
3 کنون که خلق همه در کنار دارد یار بجای یار مرا اشک در کنار بود
4 سزد ز دوری آن در شاهوار نگار که جزع من صدف در شاهوار بود
1 هرکه او را میل خاطر سوی ارزانی بود او برنج و خواری ارزانی و ارزانی بود
2 من بچشم یار از آن خوارم که ارزان یافتست چون ببینی خواری هرچیز ز ارزانی بود
3 بر جفای صد شبش ناید پشیمانی شبی بر وفای یک شبش صد شب پشیمانی بود
4 چون مرا شادان ببیند جفت غمگینی شود چون مرا غمگین ببیند یار شادانی بود
1 اگر ببرد ز بستان خزان نسیم بهار بساز بزم چو بستان ز زلف و روی نگار
2 چو زلف او ندهد بوی هیچ اسپر غم چو روی ندهد هیچ روزگار نگار
3 نسیم آن ببهار است و آن این همه روز نگار این همه سالست و آن او ببهار
4 رخان دوست همی بین اگر بشد نسرین لبان دوست همی بوس اگر بشد گلنار
1 اگر بتگر چنو داند نگاریدن یکی پیکر روا باشد اگر دعوی خلاقی کند بتگر
2 نه چون او پیکری آید نه حورالعین چنو زاید نه گر باشد پری شاید چنو هرگز پری پیکر
3 بدو رخ چون شکفته گل بدو لب چون فشرده مل یکی بندیست بر سنبل یکی مهریست بر گوهر
4 بگل بر تافته زلفش بهم بربافته زلفش بعنبر یافته زلفش بشم و زیب و رنگ و فر
1 ای دلارام و دل آشوب و دلاویز پسر عهد کرده بوفا با من و نابرده بسر
2 غم عشق تو روانم بلب آورده بلب درد هجر تو توانم بسر آورده بسر
3 شمنان چون تو ندیدند و نبینند صنم پریان چون تو نزادند و نزایند پسر
4 تا فراق تو خبر بود عیان بود تنم تا فراق تو عیان گشت تنم گشت خبر
1 ای کرده تیره روز معادی بتیغ و تیر آمد بخدمت تو گرانمایه ماه تیر
2 بنشین بناز شاهی و باده دریده خور لب را ز نوش بهره و جان را ز باد تیر
3 رفتی بتاختن بسوی شهر دشمنان تا چون کجا رود ز کمان سوی صید تیر
4 آن خیلها شکستی کش تیر دل گذار آن قلعه ها گرفتی کش سرفراز تیر