1 باز آفتاب دولت از بام ما بر آمد عکس جمال ساقی در جام ما درآمد
2 دیدیم آنچه دیدیم در ضمن جام باده از دولت وصالش هجران ما سر آمد
3 عقل اجتهاد جوید،نقل استنادجوید این عشق لاابالی از هر برتر آمد
4 محبوب جان ودلها،نزدیک ماست،اما هستی ما درین ره سد سکندر آمد
1 نهال دولتم را گل بر آمد قیامت شد،که گل بر منبر آمد
2 مواعظ گفت،اما نکته این بود که :عشق از هر دو عالم بر تر آمد
3 کسی کز عشق عزت یافت شاهست سرش بالای چرخ چنبر آمد
4 جمال عشق را هر کس که بشناخت بجوهر از دو عالم بر سر آمد
1 چشم بیدار مرا نوبت دیدار آمد دوست از خلوت جان جانب بازار آمد
2 قصه در پرده نگوئیم،که آن شاه وجود خویشتن را ز پس پرده خریدار آمد
3 علم نصرت منصور ز کیوان بگذشت که چنین مست ومعربد بسردار آمد
4 منکران در صف انکار تبرز کردند سنگ ازین واقعه در موطن اقرار آمد
1 شاد باش،ای دل من،نوبت دیدار آمد سرنگهدار،که آن مونس دلدار آمد
2 یار از خلوت جان جانب بازار رسید گل بقنطار شد و مشک بخروار آمد
3 هر که او وصل ترایافت بجان خواهان شد و آنکه هجران ترا دید بزنهار آمد
4 ای دل، ای دل، چه نشستی؟منشین،در رقص آی صبح صادق بدمید،آن بت عیار آمد
1 باز، ز خم باده های ناب بر آمد ناله زار از دل رباب بر آمد
2 بست نقابی بر آن جمال دل افروز نور جمالش از آن نقاب بر آمد
3 هستی ما بدحجاب راه،چو برخاست از در و دیوار آفتاب بر آمد
4 محتسبان جان و دل ز دست بدادند یار ببازار احتساب بر آمد
1 یار ببازار کاینات برآمد نعره هیهات از جهات برآمد
2 صبح وصالش دمید در همه جایی هر طرفی بانگ الصلات برآمد
3 جمله ذرات گشت زنده جاوید آب که از چشمه حیات بر آمد
4 زلف خوشش سایه کرد،طلعت خورشید نعره ز کفار سومنات برآمد
1 آن یار چو ناگاه ببازار برآمد از هر طرفی مشرق انوار بر آمد
2 ناگاه تجلی جلالی اثری کرد از روزنه روز شب تار برآمد
3 از خانه برون آمد و در خرقه نهان گشت ناگاه بسر حلقه ابرار برآمد
4 منصور کجا بود؟ و ندانم که کجا بود آن دم که «اناالحق » ز سر دار برآمد
1 چون ماه من از مشرق انوار بر آمد کام دلم از لمعه دیدار برآمد
2 آن ماه دل افروز چو بنمود جمالش کام دل و جان جمله بیک بار برآمد
3 چون نور تجلی خداوند عیان شد منصور «اناالحق » گو بردار برآمد
4 آن نور چو با دار و رسن رفت بیک بار آتش ز ته که گل فخار برآمد
1 چون ماه نو از مشرق انوار برآمد فریاد ز اسلام وز کفار برآمد
2 حسنت سخنی گفت بگلذار و ریاحین ریحان بخجالت شد و گل زار بر آمد
3 عشق تو چو افتاد بسر حلقه مستان از حلقه مستان همه انوار برآمد
4 شوقت گذری کرد بکاشانه رندان «صدق » ز دل مست و ز هشیار برآمد
1 دلدار من از خانه ببازار برآمد ناگه بسر کوچه خمار برآمد
2 گلبانگ «تعالی » بشنیدند روانها صد نعره ز تسبیح و ز زنار برآمد
3 دعوی بچه تیره فرو رفت بخواری معنی ز ته که گل فخار برآمد
4 عالم همه روشن شد از آن نور بیکبار گفتند که: آن دلبر عیار برآمد