آثار قاسم انوار

صفحه 27 از 69
69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار

1 مست و مستور ندیدیم و گر هم باشد این چنین نادره در ملک جهان کم باشد

2 پیش ما قصه به تزویر و به قرایی نیست مرد عاشق بر ما اعلم و احکم باشد

3 رمز اسرار خدا را نتوان گفت بکس مگر آن یار،که او محرم و محرم باشد

4 این چنین باده که گفتم به کس می نرسد جز از آن یار گرامی، که مکرم باشد

1 مظهر ذات و صفت آدم و عالم باشد جام جم راکه شنیدی دل آدم باشد

2 در ره عشق فناباش و سلیم و تسلیم بعد ازین دعوی عشق از تو مسلم باشد

3 دل،که با عشق و محبت نبود محرومست دل نباشد، به یقین خانه ماتم باشد

4 عاشقی را که بود در صفت معشوقی جان او را ز خدا جام دمادم باشد

1 تا دل آشفته آن زلف پریشان باشد دل شوریده من واله و حیران باشد

2 روی جان را بتوان دیدن و خرم گشتن گر دلت آینه نیر عرفان باشد

3 سر توحید توان گفت به هشیاران؟ نی بتوان گفت اگر مجلس مستان باشد

4 هر که دورست ز معنی به حقیقت دیوست گر بصورت مثلا یوسف کنعان باشد

1 عاشقی را،که دل از عشق پریشان باشد بس عجب نبوداگر بی سر و سامان باشد

2 یارب،این بحر غم عشق عجایب بحریست! موج این بحر همه لؤلؤ و مرجان باشد

3 چو در آیم همگی شورش و مستی گردم در مقامی که همه شورش مستان باشد

4 در قیامت،که سراز خاک لحد بردارم به جمال تو دلم واله و حیران باشد

1 گرترا میل دلی سوی دل و جان باشد جان فدای تو کنم،قصه آسان باشد

2 دل بشادی بدهم، جان و جهان دربازم گر دلم عید ترا لایق قربان باشد

3 هر که جان را بهوای تونبازد باری زین سبب عاقبت الامر پشیمان باشد

4 گر تو گویی:زسرجان گرامی بگذار چاره ای نیست،که جان بنده فرمان باشد

1 گر دلم عید ترا لایق قربان باشد اثر بخت نکو،غایت قرب آن باشد

2 می که از دست تو نوشم همه نوشانوشست کمترین جرعه من قلزم و عمان باشد

3 گفت:مستی که خرابست بمهمان آرید گفتم:ای جان و جهان،دولت مستان باشد

4 نفسی محنت مستان چو ببیند،ناچار زود بگریزد،اگر رستم دستان باشد

1 کسی که روی تو بیند چگونه شاد نباشد؟ مرید عشق تو،ای دوست،نامراد نباشد

2 مرا،که قبله جان روی تست اول و آخر یقین که خوشتر ازین مبداء و معاد نباشد

3 سوادچشم مرا کرده ای قبول بشرطی که جز خیال تو نوری درین سواد نباشد

4 نه من توام،نه تو من،هرچه هست جمله تویی،بس که میل جان موحد باتحاد نباشد

1 نه از خطاست که در ابروی تو چین باشد تو نازنینی و ناز تو نازنین باشد

2 قیامتست برآن رخ نقاب زلف،اما نقاب چون بگشایی قیامت این باشد

3 بنفشه گر بلطفت شه ریاحینست به پیش سنبل زلف تو خوشه چین باشد

4 دوای درد مرا مصلحت نمی بینی مگر که مصلحت کار من در ین باشد

1 بپیش درد من درمان چه باشد؟ ز سر بگذر،سر و سامان چه باشد؟

2 چو پیمان را شکستم باز ساقی مرا پیمانه ده،پیمان چه باشد؟

3 گدا آیینه احسان شاهست ز من تاوان مجو،تاوان چه باشد؟

4 اگر نبود گدا هرگز که داند که محسن کیست یا احسان چه باشد؟

1 رنگرز و رنگرزی دیر شد رنگرز از رنگرزی سیر شد

2 نقش خمش چونکه صفایی نداشت رنگرزک خاسر و ادبیر شد

3 رنگ خمش می نشود هیچ راست دیر همی جنبد واین دیر شد

4 همچو که دردی بته خم نشست وز غم این رنگرزی پیر شد

آثار قاسم انوار

69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی