1 نهال دولتم را گل بر آمد قیامت شد،که گل بر منبر آمد
2 مواعظ گفت،اما نکته این بود که :عشق از هر دو عالم بر تر آمد
3 کسی کز عشق عزت یافت شاهست سرش بالای چرخ چنبر آمد
4 جمال عشق را هر کس که بشناخت بجوهر از دو عالم بر سر آمد
1 مست و مستور ندیدیم و گر هم باشد این چنین نادره در ملک جهان کم باشد
2 پیش ما قصه به تزویر و به قرایی نیست مرد عاشق بر ما اعلم و احکم باشد
3 رمز اسرار خدا را نتوان گفت بکس مگر آن یار،که او محرم و محرم باشد
4 این چنین باده که گفتم به کس می نرسد جز از آن یار گرامی، که مکرم باشد
1 بعد ازین دلبر ما عربده جو خواهد بود همه از همه رو، روی بدو خواهد بود
2 در قیامت که ز جانها همه برهان طلبند حجت جان من آن روی نکو خواهد بود
3 چه کند خاطر من؟ صبر و تحمل دارد تا ترا جور و جفا عادت و خو خواهد بود
4 تو ازین توبه شکن صورت تقوی مطلب صورت توبه ما سنگ و سبو خواهد بود
1 «یحبه و یحبونم » چنین فرمود: که انعقاد محبت ز جانب ما بود
2 مگر در آینه جان جمال خود را دید از آن سبب که همو شاهدست و هم مشهود
3 بلی حیات ازل داد داد موجودات که مبتدای وجودست و منتهای و دود
4 شرابخانه عشقست این جهان و درو هزار نعره مستان، هزار بیت و سرود
1 از خم صفا باده چون قند بیارید بانغمه نوروز و نهاوند بیارید
2 هر چند که بس نادر و نایاب و عزیزست ای ساده دلان،یک دل خرسند بیارید
3 توت،ارچه لطیفست،ولی موجب صفراست آلوی بخارا ز سمرقند بیارید
4 دردست داوی دل بیچاره درویش از پند مگویید ولی بند بیارید
1 «علم القرآن » ز «الرحمن » چه بود؟ یعنی انسان بود قابل در وجود
2 مخلص ایجاد و مرآت کمال روبانسان دارد این سودا و سود
3 از ازل بر سر نیاید تا ابد همچوانسان گوهری از بحر جود
4 گر ز غفلت راه باطل میروند رو بحق دارند ترسا و جهود
1 چنانکه چشم تو در غمزه دلبری داند سواد زلف سیاهت ستمگری داند
2 ز لطف نرگس مستت نشان تواند داد دلی که سحر مبین در مبصری داند
3 بصد روان لبت،ای ماهروی،دشنامی کجا فرو شد؟ اگر حرص مشتری داند
4 فدای چشم توصد جان و دل،که در شوخی هزار شعبده از عین دلبری داند
1 طور سینا چه بود؟ سینه دانا باشد دل عاشق چه بود؟ لجه دریا باشد
2 لذت جان طلبی،خاطرفارغ بکف آر دل عاشق بجهان فارغ و یکتا باشد
3 من ندانم که چه حالست؟ که هر جا که منم خاطرم شیفته آن قدوبالا باشد
4 روز محشر،که سر از خواب گران بردارم جان من شیفته عشق و تولا باشد
1 چون حسن دلاویز تو در جلوه گری بود کار دل بیچاره من پرده دری بود
2 در دور رخت یک دل هشیار ندیدیم این شیوه ز خاصیت دور قمری بود
3 ای جان جهان، نسبت یاد تو بجانم چون باد سحر بر رخ گل برگ طری بود
4 جان و دل و دین برد زمن عشق تو،هیهات! در غارت عشق تو چنین حمله بری بود!
1 از افق مکرمت صبح سعادت دمید محو مجازات شد،شاه حقیقت رسید
2 صولت صیت جلال عالم جان را گرفت صدمت سلطان عشق باز علم برکشید
3 چنگ غمش می زند بردل و هر تاره ای کشف روان می کند،معنی حبل الورید
4 ساقی جان می دهد باده بجام مدام مطرب دل می زند نعره هل من مزید