1 عاشق بمرگ مایل و عاقل بهانه جوست غازی قتیل دشمن و عاشق قتیل دوست
2 هرکس بقدر همت خود راه می برد این یک بمغز می کشد، آن دیگری بپوست
3 واعظ، برو، ز مستی عشاق دم مزن مستی ما ز باده بی جام و بی سبوست
4 راهی ز خلق با حق و راهی ز حق بخلق یک راه دیگرست که از دوست هم بدوست
1 دلم از زلف تو آشفته و سرگردانست جان بدیدار تو شادست ولی حیرانست
2 عشق دریای محیطست، بتحقیق بدان جدول اوست، اگر قلزم، اگر عمانست
3 با من از دوزخ و فردوس مگویید سخن هرکجا اوست، مرا جنت جاویدانست
4 غافل از دوست مباشید و بغفلت مروید در نهان خانه وحدت قمری پنهانست
1 زان یار سفر کرده کسی را خبری هست؟ کان ماه مسافر بهمه کوی و دری هست
2 مردانه قدم نه، خطری نیست درین راه بر یار توکل کن، اگر هم خطری هست
3 آخر ز خطرهای طریقت چه شماری؟ در نه قدم، ارزانکه ترا هم جگری هست
4 در کوچه ما راست رو، ای دوست، که اینجا بالا شجری، دل حجری، لب شکری هست
1 باز شوری بمحلت زد، ازین کو بگذشت سوک ما سورشد امروز کزین سو بگذشت
2 برگذشت ازمن بیدل جگرم خون شد و باز قطره ام قطره بچشم آمد و از رو بگذشت
3 دیر شد منتظران را، که ببینند آن روی دیر دیر آمد و از کوچه ما زو بگذشت
4 صوفی ما همه شهر بپهلو گردید مگرش یار گران مایه ز پهلو بگذشت
1 گر همه میل دلت جانب سلما باشد خاطر آشفته آن زلف چلیپا باشد
2 روز محشر،که بیارد همه کس دست آویز جان ما را هوس عشق و تمنا باشد
3 یار می خوردن ما نیست کسی در عالم کمترین جرعه مالجه دریا باشد
4 یار را جستم و وایافتمش ناگاهی با کمالی که همه صورت و معنا باشد
1 موسی بکوه طور بنور عیان رسید توفیق وصل یار عنان در عنان رسید
2 شادند اهل عالم و هنگام شادیست کاندر زمانه مهدی آخر زمان رسید
3 آسوده ایم و خاطر ما شاد و خرمست چون فیض فضل یار جهان در جهان رسید
4 سر خداست آدم و ابلیس کور بود هر سر که سر بدید بگنج نهان رسید
1 منگر بعاشقان،که ز صد یک نشان نماند معشوق را ببین که ز صد یک نشانه ماند
2 تا آتش هوای تو در دل زبانه زد مارا زبان همان شد و دیگر زبانه ماند
3 بر آستان دوست نماندند عاشقان عاشق کسی بود که برین آستانه ماند
4 عمری ز حسن یار سخن در میانه بود القصه عاقبت سخن اندر میانه ماند
1 مشربم عذبست و مطرب عشق و ساقی یار غار وقت من خوش، بخت من خوش، جام می بی انتظار
2 بسکه چشمم ریخت گوهر از مقالات رقیب در میان کنج عزت گنج دارم در کنار
3 این مگو: کز عاشقی جور فراوان می کشم گنج با مارست و گل با خار و مستی با خمار
4 یک سخن بشنو ز مستان طریقت، یک سخن گر تو سرداری درین کوی حقیقت سر مدار
1 رو خرقه گرو کن، دل و دلدار بدست آر ما عاشق یاریم، چه جای سر و دستار؟
2 در که گل فخار جهان باده بجوشست اینست مگر خاصیت که گل فخار؟
3 آنجا که رسد عشق خداوند بدلها از کافر صد ساله بر آید دم افرار
4 در غار جهان، کان همه سرمایه سوداست ما طالب یاریم، نه وابسته اغیار
1 صبح ازل ز مشرق انوار بردمید از نور روی یار به ما لمعهای رسید
2 ایام هجر یار ز اندازه درگذشت صبحی ز نو برآمد و روزی ز نو دمید
3 هر جایگه که نور رخ یار جلوه کرد آنجا مرید راه جنیدست و بایزید
4 ای دل بیا و قصه هجرانیان مگو همراه عشق شو، که مرا دست و هم مرید