باده از خم ارادت بسعادت از قاسم انوار غزل 276
1. باده از خم ارادت بسعادت آمد
وقت ایمان شد و هنگام شهادت آمد
...
1. باده از خم ارادت بسعادت آمد
وقت ایمان شد و هنگام شهادت آمد
...
1. بر دلم بار غم عشق بغایت آمد
آخر،ای جان جهان،وقت عنایت آمد
...
1. آن ماه دل افروز که رشک قمر آمد
در پرده نهانست ولی پرده در آمد
...
1. امروز بار دیگر آن ماه دلبر آمد
شادیست جان و دل را کان شاه کشور آمد
...
1. باز آفتاب دولت از بام ما بر آمد
عکس جمال ساقی در جام ما درآمد
...
1. نهال دولتم را گل بر آمد
قیامت شد،که گل بر منبر آمد
...
1. چشم بیدار مرا نوبت دیدار آمد
دوست از خلوت جان جانب بازار آمد
...
1. شاد باش،ای دل من،نوبت دیدار آمد
سرنگهدار،که آن مونس دلدار آمد
...
1. باز، ز خم باده های ناب بر آمد
ناله زار از دل رباب بر آمد
...
1. یار ببازار کاینات برآمد
نعره هیهات از جهات برآمد
...
1. آن یار چو ناگاه ببازار برآمد
از هر طرفی مشرق انوار بر آمد
...
1. چون ماه من از مشرق انوار بر آمد
کام دلم از لمعه دیدار برآمد
...