گرترا میل دلی سوی دل و جان از قاسم انوار غزل 264
1. گرترا میل دلی سوی دل و جان باشد
جان فدای تو کنم،قصه آسان باشد
...
1. گرترا میل دلی سوی دل و جان باشد
جان فدای تو کنم،قصه آسان باشد
...
1. گر دلم عید ترا لایق قربان باشد
اثر بخت نکو،غایت قرب آن باشد
...
1. کسی که روی تو بیند چگونه شاد نباشد؟
مرید عشق تو،ای دوست،نامراد نباشد
...
1. نه از خطاست که در ابروی تو چین باشد
تو نازنینی و ناز تو نازنین باشد
...
1. بپیش درد من درمان چه باشد؟
ز سر بگذر،سر و سامان چه باشد؟
...
1. رنگرز و رنگرزی دیر شد
رنگرز از رنگرزی سیر شد
...
1. از دولت وصال تو کارم بکام شد
بختم بلند گشت و سعادت غلام شد
...
1. آیینه سبب گشت که روی تو عیان شد
روی تو سبب بود که آیینه نهان شد
...
1. درمان طلب کردم بسی،این درد را درمان نشد
وندر پی سامان شدم،آخر سر و سامان نشد
...
1. باز دست عشق عقلم را گریبان میکشد
باز جان سوی حریم عز سلطان میکشد
...
1. شوری از شیوه شیرین تو پیدا آمد
آدم از خلوت عزت بتماشا آمد
...
1. روی هرکس که باندازه مرآت آمد
بعد ازین نوبت موسی و مناجات آمد
...