آثار قاسم انوار

صفحه 21 از 69
69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار

1 مرا با روی تو پیوسته روییست زیانی نی، که از وجه نکوییست

2 هوس دارم که: در پایت بمیرم بعالم هر کسی را آرزوییست

3 ز شوق چشم میگونش خرابیم شراب ما نه از جام و سبوییست

4 بجست و جوی او دل خستگان را ز آب دیده هر دم شست و شوییست

1 باغبانا، بجهان تخم نکو باید کاشت هم از آن جنس که میکاری بر باید داشت

2 در ره درد و غمش خوار صفت می گردیم دید و دانست ولی قصه ما سهل انگاشت

3 همه در گوشه هجران متواری بودیم شوق عشاق رسید و علم عشق افراشت

4 عشق در منزل ما خیمه سلطانی زد این چنین کار عظیمست، بآسان پنداشت

1 باز شوری بمحلت زد، ازین کو بگذشت سوک ما سورشد امروز کزین سو بگذشت

2 برگذشت ازمن بیدل جگرم خون شد و باز قطره ام قطره بچشم آمد و از رو بگذشت

3 دیر شد منتظران را، که ببینند آن روی دیر دیر آمد و از کوچه ما زو بگذشت

4 صوفی ما همه شهر بپهلو گردید مگرش یار گران مایه ز پهلو بگذشت

1 در شرح آن جمال بیان‌ها ز حد گذشت در حسن یار حیرت جان‌ها ز حد گذشت

2 در نقطه دهان تو، کان سر نازکست کس را نشد یقین و گمان‌ها ز حد گذشت

3 نادیده یار را، به تصور حکایتی افتاد در زبان و زیان‌ها ز حد گذشت

4 از عین حسن دلبر بی‌نام و بی‌نشان یک جلوه کرد، نام و نشان‌ها ز حد گذشت

1 دردم ز اشتیاق تو ز اندازه در گذشت از پا در اوفتادم و آبم ز سر گذشت

2 هر دل، که با وفای تو رفت از جهان برون جان بخش و مشکبو چو نسیم سحر گذشت

3 بر طور عشق روی تو هر کس که بار یافت موسی صفت ز عرصه طور بشر گذشت

4 در کوی عاشقی، که دو عالم طفیل اوست آن کس قدم نهاد که از فکر سر گذشت

1 چشم سرمست تو ما را بستم کاری کشت دید صد زاری ما را و بصد زاری کشت

2 سرخ شد چهره زردم ز سرشک گلگون که مرا یار بدان چهره گلناری کشت

3 بارها ناز توام کشت و عجب می دارم زان شکر خنده شیرین که بسر باری کشت

4 گفتمش: یار منی، گفت که: اغیار، نه یار اندرین شیوه مرا یار باغیاری کشت

1 ناگهان در تاخت عشقت، ملک جان یغما گرفت آتش سودای عشقت در دل شیدا گرفت

2 در بلا افتاده بوداین دل،که فکرپست داشت چون ببالا رفت همت، کاراوبالا گرفت

3 عقل وصفی کرد،از اوصاف عشق چاره ساز عشق در بحث آمدوبرعقل دقت ها گرفت

4 پرتو نور تجلی هر دلی را بهره داد عقل استعفا گزید و عشق استغنا گرفت

1 ذکر جمیل یار جهان را فرو گرفت عالم گرفت، لیک بوجه نکو گرفت

2 جان نکته ای شنیداز آن حسن بر کمال سوزی زدل برآمد و شوری درو گرفت

3 فارغ شد از سلامت و راه فنا گزید هر دل که با ملامت عشق تو خو گرفت

4 روشن شد از لوامع اشراق آن جمال آن پرتوی که نیر خورشید ازو گرفت

1 هرگز هوای وصل تو از جان ما نرفت سودای سلطنت ز سر این گدا نرفت

2 یک شب نشد که از غم عشقت ز چشم و دل سیلابها نیامد و فریادها نرفت

3 قلبی که نقد دولت دردترا نجست مس پاره ایست کز طلب کیمیانرفت

4 گفتی:سگ منست فلان، محترم شدم هرگز چنین مبالغه در مدح ما نرفت

1 جان ببوی وصل یار از کعبه تا بتخانه رفت دل بیاد چشم او در کنج هر میخانه رفت

2 زاهدا،در دور چشم مست یار از باده گوی دور ساقی باد باقی! نوبت افسانه رفت

3 سرخ شد گل درچمن چون خون بلبل را بریخت تا چرادر خون او شوریده دیوانه رفت؟

4 کشت درویشان بیدل را و دین شکرانه خواست گر بدین راضی شد ازما،یار درویشانه رفت

آثار قاسم انوار

69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی