آثار قاسم انوار

صفحه 20 از 69
69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار

1 پیر ما جامیست، اما در خور این جام نیست باده صافی نوشد، اما رند درد آشام نیست

2 از شرابات خدا مستند ذرات دو کون لیک هر جان در جهان در خورد این انعام نیست

3 پیش مستان طریقت این حکایت روشنست : درد نوشان خاص درگاهند و این می عام نیست

4 باز ناز آغاز کرد آن یار و جان می پروریم لطف دیگر آنکه: این آغاز را انجام نیست

1 تا با خودم از خودم خبر نیست چون با یارم ز من اثر نیست

2 چندانکه دویدم اندرین کوی از کوچه یار ره بدر نیست

3 ای زاهد خشک، بگذر از من چون با تو مرا سر سفر نیست

4 در کوچه زاهدان رسیدم از شیوه عاشقی خبر نیست

1 چون روی تو ز مصحف تنزیه آیتیست هرجا که آیتیست در آنجا درایتیست

2 از من قبول کن سخن خوش، باعتقاد : هرجا درایتیست هم آنجا هدایتیست

3 آخر نگشت عشق و بپایان رسید عمر اول بدایتیست، بآخر نهایتیست

4 هرجا که می رود سخنی در بیان عشق مقصود حسن تست، دگرها حکایتیست

1 دلم از شوق تو خونست و ندانم چونست در درون شوق وصالت ز بیان بیرونست

2 دیده گریان و جگر خسته و خاطر غمگین سینه مجروح و دل آشفته و جان محزونست

3 جمله ذرات سراسیمه و سرگردانند بهوای تو، اگر لیلی، اگر مجنونست

4 در دلم شوق تو هر روز فزون می گردد دل شوریده من بین که چه روز افزونست؟

1 هرگز هوای وصل تو از جان ما نرفت سودای سلطنت ز سر این گدا نرفت

2 یک شب نشد که از غم عشقت ز چشم و دل سیلابها نیامد و فریادها نرفت

3 قلبی که نقد دولت دردترا نجست مس پاره ایست کز طلب کیمیانرفت

4 گفتی:سگ منست فلان، محترم شدم هرگز چنین مبالغه در مدح ما نرفت

1 مگو ز سختی این ره، چو دوست همراهست مجوی حیله درین ره، که یار آگاهست

2 اگر تو جان و دلت را بیاد حق داری همیشه جان و دلت در پناه اللهست

3 بگویمت سخنی، خوش بگوش جان بشنو: مگو ز «لا و نسلم » که مانع راهست

4 اگر تو مرد یقینی ز عاشقان مگریز بیا بصحبت شیران، چه جای روباهست؟

1 در نهان خانه وحدت قمری پنهان است که همو جان جهانست و همو جانانست

2 هیچ جا نیست وزو هیچ محل خالی نیست عقل حیرت زده در شیوه او حیرانست

3 پیش ما قاعده اینست، مسلم دارید هر گدایی که ز کوی تو رسد سلطانست

4 دلم از دست ببردی و بهجران دادی داستان من شوریده ازین دستانست

1 بحق صحبت دیرین مرا مران بخجالت بآستین ملامت ز آستان کمالت

2 دلم بغیر جناب تو هیچ جای ندارد بحق شام فراقت، بحق صبح وصالت

3 بخود نیامدم، ای جان، بقرب حضرت جانان مرا بحسن دلال تو عشق کرد دلالت

4 سخن قبول کن از ما،بیا بحضرت اعلی مپر ببال خود اینجا، که بال تست و بالت

1 تو آن دری که در عمان نگنجد تو آن گنجی که در ویران نگنجد

2 بیا،ساقی، مرا جامی کرم کن از آن جامی که در امکان نگنجد

3 خدا این عاشقان را همتی داد که در کیخسرو و خاقان نگنجد

4 چو روباهست عقل حیله کردار میان بیشه شیران نگنجد

1 باد صبا برگرفت پرده ز رخسار دوست جمله ذرات را عربده و های و هوست

2 حاضر دلدار باش، حافظ اسرار باش فتنه چو دیدی بدان پیشرو فتنه اوست

3 قاعده کار بین، شیوه دلدار بین این همگی مغز نغز و آن همگی پوست پوست

4 در نظر یار باش، حاضر و هشیار باش واقف اسرار باش،سر خدا در سبوست

آثار قاسم انوار

69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی