1 همه دردست درین واقعه، پس درمان چیست؟ چاره کار من بیدل سرگردان چیست؟
2 دل و جان ملک حبیبست و بلامال محب شرع عشاق چنینست، مرا تاوان چیست؟
3 گرنه چشم خوش تو باده فروشست، ای جان بر درت شب همه شب مشغله مستان چیست؟
4 آسمان نیز بصد دیده ترا می طلبد ورنه اندر کفش این مشغله تابان چیست؟
1 هزار شکر که سلطان عشق جان را داد هزار مجد و معالی، هزار حسن و رشاد
2 به پیش وصل تو از هجر دادها کردم هزار شکر که سلطان وصل دادم داد
3 هوای وصل تو جانبخش و دلنواز آمد که باشد آنکه نباشد به مهر رویت شاد؟
4 هزار سال من این ره به سر بپیمودم که تا رسید مرا سر بر آستان مراد
1 شکی نماند که جز دوست در جهان کس نیست معینست که پیدا و در نهان کس نیست
2 هزار بار گواهی دهند ملک و ملک که غیر دوست درین عرض کن فکان کس نیست
3 بغیر دلبر ما، کآفتاب اعیانست دگر بهر دو جهان مخفی و عیان کس نیست
4 اگر ز راه خدا اندکی خبر داری معینست که جز دوست در میان کس نیست
1 ای پرتو جمال الهی،چه گویمت؟ ای فیض فضل نامتناهی،چه گویمت؟
2 خواهم زلطف وجود توشکری کنم ادا آن هم زلطف تست،الهی،چه گویمت؟
3 گر کاینات خصم شوند،از کسی چه باک؟ ای جان ودل،توپشت وپناهی چه گویمت؟
4 وصف تو بر صحیفه دلها نوشته اند بالاتر از سفید و سیاهی چه گویمت؟
1 بخون آغشته ام، درمان من چیست؟ عجب آشفته ام، سامان من چیست؟
2 مرا عشق آتشی در جان نهادست چه می داند کسی در جان من چیست؟
3 درین ره گرنه سرگردان یارم سرشک لعل سرگردان من چیست؟
4 مرا ساقی دمادم جام می داد اگر مستی کنم تاوان من چیست؟
1 آنکه دل بر دست و دارد قصد جان پیداست کیست وآنکه رو بنمود و دل برد از میان پیداست کیست
2 آنکه از هر ضرب شمشیرش دمادم میرسد عاشقان را صد حیات جاودان پیداست کیست
3 آنکه از روی حقیقت عاشق و معشوق اوست در میان هر دو هم خود ترجمان پیداست کیست
4 آنکه مشکلهای رمز عشق را بر عاشقان می کند روشن بصد لطف بیان پیداست کیست
1 بیا، بیا، که مرا با تو نسبت جا نیست بیا، بیا، که مرا با تو راز پنهانیست
2 بحق آن نفسی کز تو زنده شد دل من که هر دمی که زدم بی تو صید پشیمانیست
3 بدور حسن تو ایمان بکفر نزدیکست ز کفر زلف تو یک موی تا مسلمانیست
4 بیاد دوست دلت گر نه مست و مسرورست دلش مگوی، که دل نیست خیبر ثانیست
1 هرکه را نفی فراوان شد و اثباتی نیست گرچه بیناست، ولی صاحب مرآتی نیست
2 پای در راه بعزت نه و تحقیق بدان : قدمی نیست درین راه که آفاتی نیست
3 سعی سودی نکند، جهد بجائی نرسد اگر از جانب محبوب مراعاتی نیست
4 سید ملک وجودست بنی نوع بشر همچو انسان بجهان سید و ساداتی نیست
1 بنده پیر مغانیم، که جاویدان باد جاودان باد و سرش سبز و لبش خندان باد
2 غرض از پیرمغان مرشد را هست،ای دل تا ابد دیر مغان سجده گه مستان باد
3 ساقیا،باده بیاور،که شراب تو مدام همچو الطاف توبی غایت و بی پایان باد
4 هر دلی را که بعشاق نیازی باشد تا ابد راهبرش مشعله عرفان باد
1 بوی جان میآید از باد صبا، این بو چه بوست؟ مشک را این حد نباشد، نکهت گیسوی اوست
2 چیست بو؟ واقف شدن از سر محبوب ازل آنکه چون آیینه با ذرات عالم روبروست
3 جمله عالم بما پیداست، ما آیینه ایم گر نباشد آینه، شاهد چه داند کونکوست؟
4 باده تا با جان ما واصل نگردد مست نیست باده را مستی ز جان ما، نه از جام و سبوست