آثار قاسم انوار

صفحه 16 از 69
69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار

1 برون ز راه خدا راهرو نه در راهست برین حدیث که گفتم خدای آگاهست

2 مگو: ز عشق فلان خوار و زار میگردد مرا ز عشق جمالست و عزت و جاهست

3 پگه سلام فرستیم و صبح، بر یاری که مونس دل درویش، گاه و بیگاهست

4 اگر هزار بلا بر دلم رسد در راه چه غم؟ چه کم؟ که مرا یاد دوست همراهست

1 در فهم همین نکته بسی عزت و جاهست این نکته که: آن دلبر ما در همه جا هست

2 هرجان، که دمی واقف اسرار خدا شد او در کنف عاطفت ظل الهست

3 در مملکت سر دل سینه عشاق گر قصه «لا» نیست ولی سر الاهست

4 واعظ سخنی گفت که: بشتاب و ندانست هرچند نداند، سخنش روی براهست

1 زان یار جفا پیشه، که پشتست و پناهست غافل مشو، ای دوست، که آن عین گناهست

2 ای یار، مشو غافل از آن خسرو جانها زان شاه دل افروز، که سلطان سپاهست

3 در مذهب ما جمله بیک نرخ روانست در حضرت آندوست چه کوهست و چه کاهست

4 اما تو کسی را که بارشاد گزیدی او رهزن راه آمد، نه رهبر راهست

1 مگو ز سختی این ره، چو دوست همراهست مجوی حیله درین ره، که یار آگاهست

2 اگر تو جان و دلت را بیاد حق داری همیشه جان و دلت در پناه اللهست

3 بگویمت سخنی، خوش بگوش جان بشنو: مگو ز «لا و نسلم » که مانع راهست

4 اگر تو مرد یقینی ز عاشقان مگریز بیا بصحبت شیران، چه جای روباهست؟

1 هرچند اگر سرخ و سفیدست و سیاهست فی الجمله همه جام شرابات الهست

2 بر هیچ مکن تکیه و مگریز ز هر سو کان شاه دل افروز ترا پشت و پناهست

3 زهد و ورع و خرقه و سجاده و تسبیح مقصود خدا آمد و این ها همه راهست

4 یک سایه خورشید رخت تافت بعالم عالم همه در سایه آن زلف سیاهست

1 همچو خورشید، که او را نظری با ما هست یار ما را بحقیقت نظری با ما هست

2 همه ذرات برقصند، چه شورست آری؟ پرتو روی حبیب از همه رو، هرجا هست

3 زهد و ناموس گرم نیست،چه باشد؟ که مدام در سویدای دلم آتش این سودا هست

4 زاهد از شیوه تقلید بجان منکر ماست گر چه گوید که: ازین شیوه نیم، اما هست

1 عاشق قرین مهر و وفا هرکجا که هست عارف قرین صدق و صفا هر کجا که هست

2 غیر تو نیست، هست حقیقی، بهیچ حال باری، یکی بما بنما، هر کجا که هست

3 ای عشق چاره ساز، بنوعی که ممکنست دستار عقل را بربا، هر کجا که هست

4 آن صوفئی که در غم دستار و ریش ماند صوفی مگو، بگو بز ما، هر کجا که هست

1 بکوی عاشقان بت خانه ای هست در آنجا دلبر جانانه ای هست

2 نمی داند کسی او را، ولیکن بهر مجلس ازو افسانه ای هست

3 بپیش شمع رویش خور فرو رفت که شمعش را چنین پروانه ای هست

4 مرا از زلف و خالش گشت معلوم که هرجا دام باشد دانه ای هست

1 زان یار سفر کرده کسی را خبری هست؟ کان ماه مسافر بهمه کوی و دری هست

2 مردانه قدم نه، خطری نیست درین راه بر یار توکل کن، اگر هم خطری هست

3 آخر ز خطرهای طریقت چه شماری؟ در نه قدم، ارزانکه ترا هم جگری هست

4 در کوچه ما راست رو، ای دوست، که اینجا بالا شجری، دل حجری، لب شکری هست

1 براه پیر مغان رو، که راه سرمستیست خلاف پیر مغان ره مرو، که سرپستیست

2 مگو حکایت حس را و بگذر از محسوس کسیکه سخره حس مانده است معتزلیست

3 دلا، تو جام مئی، لیک جام بحر آشام که جام تو ز شراب خدای لب بلبیست

4 بنوش باده، که این باده از حجاز آمد اگر بکاسه چینی و شیشه حلبیست

آثار قاسم انوار

69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی