آثار قاسم انوار

صفحه 16 از 69
69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار

1 ناگهان در تاخت عشقت، ملک جان یغما گرفت آتش سودای عشقت در دل شیدا گرفت

2 در بلا افتاده بوداین دل،که فکرپست داشت چون ببالا رفت همت، کاراوبالا گرفت

3 عقل وصفی کرد،از اوصاف عشق چاره ساز عشق در بحث آمدوبرعقل دقت ها گرفت

4 پرتو نور تجلی هر دلی را بهره داد عقل استعفا گزید و عشق استغنا گرفت

1 شریعت در طریقت مستعینست شریعت راه فخرالمرسلینست

2 شریعت شیوه مردان راهست شریعت شاهراه مستبینست

3 شریعت حکمت مردان راهست شریعت قصه حبل المتینست

4 شریعت از امور اعتدالیست شریعت شارع علم الیقینست

1 از تو بمقصود ره دور نیست گر دل و جان غافل و مغرور نیست

2 از همه ذرات جهان ظاهرست یار، اگر دیده دل کور نیست

3 جام من از خم قدیم خداست باده ما باده انگور نیست

4 ذوق مناجات نیابی بدل موسی جان چون بسر طور نیست

1 همه صحرا گلست و ارغوانست بهرجایی از آن جانان نشانست

2 بهر آیینه حسن دوست پیداست همیشه جان جاهل در گمانست

3 دل آهن بترسد از جدایی جرسها در نفیر و در فغانست

4 جرس را این فغان و ناله از چیست؟ که در محمل ز جانان صد نشانست

1 چو عکس مشرق صبح ازل هویدا شد جمال دوست ز ذرات کون پیدا شد

2 همیشه خم شراب ازل مصفا بود ولی بجان و دل ما رسید،اصفا شد

3 در خزانه رحمت بقفل حکمت بود زمان دولت ما رسید،دروا شد

4 بجز در آینه جان ما نکرد ظهور جمال عشق، که هم اسم و هم مسما شد

1 دیده مشتاق و دلم میل فراوان دارد جانم از مسکن تن روی بجانان دارد

2 بهمه حال ز جانان نشکیبد جانم جان زجان آمدو هم روی بدان جان دارد

3 دل بیچاره خرابست که گفتند :فلان روی چون ماه وسر زلف پریشان دارد

4 روی از کعبه مقصود نشاید پیچید گر ره کعبه همه خار مغیلان دارد

1 نقاره سحری قصه ای نهان دارد ولی بخود نه حکایت،نه داستان دارد

2 ولی چو چوبک عشقش رسید یعنی «قل » بغلغل آید و صد شور و صد فغان دارد

3 بهر اصول که گیرد نقاره از مضراب اصول را بهمان وصف بر زبان دارد

4 سخن ز مردم جاهل نگاه دار ولیک بگو بگوش محقق،که جای آن دارد

1 صبا چه گفت بگوش چمن که خندانست؟ میان صحن گلستان خروش مستانست

2 چه حالتست سمن را که سرگران شده است؟ چه بود سرو سهی را که پای کوبانست؟

3 چه حالتست که نرگس پیاله می دارد؟ چه حکمتست که غنچه بشکل پیکانست؟

4 چه بود لاله سیراب را که سرمستست؟ بگو که زلف سمن از چه رو پریشانست؟

1 در بزم یار باده ناخوشگوار نیست از وهم درگذر، که درین گنج مار نیست

2 خاکم بباد داد غمش، طرفه حالتی کز جور دوست بر دل مسکین غبار نیست

3 ما درد یار را بدو عالم نمی دهیم وندر دیار ما بجز از درد یار نیست

4 در راه عاشقی، که دو عالم طفیل اوست عشقست کار مرد ولی مرد کار نیست

1 ابر سودای تو آن لحظه که توفان بارد دل دیوانه ما جان بجوی نشمارد

2 تخم سودای تو در بهر یقین افشاندم دل شناسد که: ازین بحر چه بر می دارد؟

3 زاهد از شیوه تقلید درین مزرع عمر من ندانم چه درودست و چها می کارد؟

4 واعظ از مستی عشاق ندارد خبری در چنین معصره ای غوره چه می افشارد؟

آثار قاسم انوار

69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی