آثار قاسم انوار

صفحه 14 از 69
69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار

1 طور سینا چه بود؟ سینه دانا باشد دل عاشق چه بود؟ لجه دریا باشد

2 لذت جان طلبی،خاطرفارغ بکف آر دل عاشق بجهان فارغ و یکتا باشد

3 من ندانم که چه حالست؟ که هر جا که منم خاطرم شیفته آن قدوبالا باشد

4 روز محشر،که سر از خواب گران بردارم جان من شیفته عشق و تولا باشد

1 عشق تو مرا از هر دو جهان ساخت مجرد ای عشق گرانمایه و ای دولت سرمد

2 مردم ز غم عشق و نی یافتم آخر از دولت دیدار تو صد جان مجدد

3 من رند خرابات مغانم،چه توان کرد؟ اینست مرا مذهب، اگر نیکم،اگر بد

4 از عشق تو منعم نکند توبه و تقوی ویران شود از سنگ قضا قصر مشید

1 همچو خورشید، که او را نظری با ما هست یار ما را بحقیقت نظری با ما هست

2 همه ذرات برقصند، چه شورست آری؟ پرتو روی حبیب از همه رو، هرجا هست

3 زهد و ناموس گرم نیست،چه باشد؟ که مدام در سویدای دلم آتش این سودا هست

4 زاهد از شیوه تقلید بجان منکر ماست گر چه گوید که: ازین شیوه نیم، اما هست

1 دل را ز جان گزیر وز جانان گزیر نیست غیر از هوای دوست نصیر و ظهیر نیست

2 صوفی، که لاف نور کرامات میزند تا مست نور یار نشد مستنیر نیست

3 اسرار دوست را نشناسد بهیچ حال جانی که همچو آینه روشن ضمیر نیست

4 واعظ، برو حکایت تقلید را بمان افسانه پیش اهل دلان دلپذیر نیست

1 چراغ مرد معنی آشناییست بقدر آشنایی روشناییست

2 بدرد عاشقی می سوز و می ساز نوای عاشقان در بی نواییست

3 بجهد و سعی کس عاشق نگردد که عشق ایمان بود، ایمان عطاییست

4 همه جمعیم، رندان، اندرین دیر فغان جان درویش از جداییست

1 باغبانا، بجهان تخم نکو باید کاشت هم از آن جنس که میکاری بر باید داشت

2 در ره درد و غمش خوار صفت می گردیم دید و دانست ولی قصه ما سهل انگاشت

3 همه در گوشه هجران متواری بودیم شوق عشاق رسید و علم عشق افراشت

4 عشق در منزل ما خیمه سلطانی زد این چنین کار عظیمست، بآسان پنداشت

1 سر بلندی بین، که دایم در سرم سودای اوست قیمت هرکس بقدر همت والای اوست

2 بنده آن چشم مخمورم، که از مستی و ناز در میان شهر در هر گوشه ای غوغای اوست

3 «لن ترانی » می رسد از غیب موسی را خطاب این همه فریاد مشتاقان ز استغنای اوست

4 ای دل، اندر راه عشق او درآ و غم مخور مایه شادی عالم خوردن غمهای اوست

1 فروغ نور رخت آفتاب تابانست ولی چه سود؟ که از چشم خلق پنهانست

2 دقیقه ایست درین عشق مست عالم سوز در آن دقیقه نظر کن، که جای امعانست

3 اگرچه آتش نمرود آتشیست عظیم بپیش چشم خلیل خدا گلستانست

4 دلی که دم زند از باد پای منصوری ز پای دار نترسد، که مست عرفانست

1 ذکر جمیل یار جهان را فرو گرفت عالم گرفت، لیک بوجه نکو گرفت

2 جان نکته ای شنیداز آن حسن بر کمال سوزی زدل برآمد و شوری درو گرفت

3 فارغ شد از سلامت و راه فنا گزید هر دل که با ملامت عشق تو خو گرفت

4 روشن شد از لوامع اشراق آن جمال آن پرتوی که نیر خورشید ازو گرفت

1 تا به کی این دل من واله و شیدا باشد؟ تا به کی در هوس عشق و تمنا باشد؟

2 دل و جان رفت ز دستم،چه کنم،درمان چیست؟ مدد جان و دل از عز تعالا باشد

3 آن زمانی که نقاب از رخ خود بگشاید در دل و دیده ما ذوق تماشاباشد

4 هر که گیسوی ترادید از دست بداد در سویدای دلش مایه سودا باشد

آثار قاسم انوار

69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی