آثار قاسم انوار

صفحه 17 از 69
69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار

1 عاشقان در جمع با یارند و این بس دور نیست پیش دوران طریقت این سخن مشهور نیست

2 رمز مستان معانی را نداند عقل دون صیدبازان حقیقت در خور عصفور نیست

3 عشق مستست و بتیغ تیز میگوید سخن پیش مستان حقایق این سخن مستور نیست

4 گر تو صید دفتر بخوانی از حدیث عاشقان عشق و نام نیک هرگز مثبت و مسطور نیست

1 گر جمله تویی تو، نیک و بد چیست؟ ور جمله منم، پس این عدد چیست؟

2 گر جمله یکیست در حقیقت فی الجمله حدیث نیک و بد چیست؟

3 حاجت بمدد ندارد آن یار پس بانگ و فغان این مدد چیست؟

4 چون جمله کن و مکن ازو خاست موقوف بفتوی خرد چیست؟

1 بپیش مردم نادیده این سخن شینیست که غیر دلبر ما در جهان دگر شی نیست

2 خیال باطل از آنست در دماغ فقیه که در مزاج دلش بوی نشأئه می نیست

3 هزار مجنون در حی عشق نعره زنان که هرکه کشته لیلی ما نشد حی نیست

4 بدور حسن رخش جمله جهان مستند ولی چو ما قدح هیچ کس پیاپی نیست

1 پیوسته دلم در غم آن یار گرامیست جان و دل ما مایل آن مجلس سامیست

2 ای دوست، اگر عارف راهی نخوری غم درد دل ایام نصیب دل عامیست

3 چون نام تو در نامه بدیدیم شکفتیم جان و دل ما عاشق آن نامه نامیست

4 هر دل که نشد در طلبش فانی مطلق نه پیر هری باشد و نه احمد جامیست

1 مرا نور یقین همراه جانست سرم با دوست سر بر آستانست

2 مرا گوید: میان درد و غم باش معین شد که سری درمیانست

3 ز حد لامکان تا توده خاک همیشه کاروان در کاروانست

4 درین دریای بی پایان فتادیم امید جان برب مستعانست

1 عاشق قرین مهر و وفا هرکجا که هست عارف قرین صدق و صفا هر کجا که هست

2 غیر تو نیست، هست حقیقی، بهیچ حال باری، یکی بما بنما، هر کجا که هست

3 ای عشق چاره ساز، بنوعی که ممکنست دستار عقل را بربا، هر کجا که هست

4 آن صوفئی که در غم دستار و ریش ماند صوفی مگو، بگو بز ما، هر کجا که هست

1 آن یار جفا پیشه، که پشتست و پناهست هم پشت و پناه آمد و هم عزت و جاهست

2 جانها همه مستند، بدان شیوه که هستند زان شاه دل افروز، که سلطان سپاهست

3 زان خواجه چه حاصل؟ که ز خود در نگذشتست گر مفخر شهرست وگر مرشد راهست

4 با واعظ افسرده بگویید که: غم نیست گر چشم سفیدست ولی روی سیاهست

1 تا که از جور زمان بر جگرم ریش رسد؟ حق بفریاد دل خسته درویش رسد

2 من ز بیگانه نترسم،که درین راه مرا هر بلایی که رسد از قبل خویش رسد

3 یارب،این عشق بلاییست،ندانم چه بلاست؟ هر چه پرهیز کنم تیر بلا پیش رسد

4 دل،که درحال بلا ثابت و راسخ باشد چونکه معنیش تمام آمد دعویش رسد

1 من رند خرابات مغانم چه توان کرد؟ آشفته و رسوای جهانم چه توان کرد؟

2 با یاد سر زلف چو زنجیر تو دایم در حلقه سودازدگانم چه توان کرد؟

3 پیوسته مرا پیشه همینست که در عشق نعره زنم و جامه درانم چه توان کرد؟

4 ناصح خبری گوید و پیغام و نشانی من بی خبر از نام و نشانم چه توان کرد؟

1 آن خواجه سر بشر ندارد پیداست که رو بشر ندارد

2 هر چندکه عالم و مطیعست در صنف غزا سپر ندارد

3 نگذشت ز علم و زهد هرگز زیرا سر این سفر ندارد

4 از شاخ شجر حدیث گوید اما خبر از ثمر ندارد

آثار قاسم انوار

69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی