آثار قاسم انوار

صفحه 22 از 69
69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار

1 بجز وصلت حیات جاودان نیست چو مویت سنبلی در بوستان نیست

2 میان خانقه بسیار جستم بجز ذکر تو درد صوفیان نیست

3 نشان اینست: کاندر راه عرفان خطا گفتن نشان راستان نیست

4 چه مستیها که دارد زاهد ما؟ چه حاصل؟ چون ز جنس سرخوشان نیست

1 ای بت عیار من، نام تو امروز چیست؟ ای دل و دلدار من، نام تو امروز چیست؟

2 هر دو جهان نام تو، قصه و پیغام تو ای مه سیار من، نام تو امروز چیست؟

3 ملک و ملک رام تو، هر دو جهان جام تو ای سر و سردار من، نام تو امروز چیست؟

4 ای دل و دلدار من، مونس و غم خوار من واقف اسرار من، نام تو امروز چیست؟

1 دل ما بصد جان طلب کار اوست ولی در حقیقت طلب کار اوست

2 زهی روی روشن، که در رویها ظهورات خوبی ز انوار اوست

3 بیک جو فروشند صد جان بشهر چو گویند: بازار بازار اوست

4 تو شادان ز عشقی وزو عشق شاد تو غم خوار اویی و غم خوار اوست

1 ساقی مرا ز باده ناب مغانه داد دردی درد داد ولی در میانه داد

2 زاهد صباح کژمژ و خرم همی رود ساقی مگر که رطل گران شبانه داد؟

3 در کوی عشق یار،که آن جای جای نیست مرغ دل مرا بکرم آشیانه داد

4 جان را خبر نبود ز نام و نشان عشق این عشق دل فروز تو جان را نشانه داد

1 مرا با روی تو پیوسته روییست زیانی نی، که از وجه نکوییست

2 هوس دارم که: در پایت بمیرم بعالم هر کسی را آرزوییست

3 ز شوق چشم میگونش خرابیم شراب ما نه از جام و سبوییست

4 بجست و جوی او دل خستگان را ز آب دیده هر دم شست و شوییست

1 میان مجلس رندان حدیث فردا نیست بیار باده، که حال زمانه پیدا نیست

2 مگر بمجلس ما محتسب نیاز آرد که ناز را نخرند از کسی که زیبا نیست

3 دگر ز عقل حکایت بعاشقان منویس برات عقل بدیوان عشق مجرا نیست

4 بیار باده، که بنیاد عمر بر بادست بدرد درد بسازیم، اگر مصفا نیست

1 دلم از جور تو بسیار شکایت دارد وقت آن شد که شکایت بحکایت آرد

2 مدتی بود که اندر هوست جان می داد وقت آن شد که بدیدار تو جان بسپارد

3 آرزوی تو، که صد جان گرامی ارزد در زمین دل من تخم وفا می کارد

4 ما همه منتظرانیم، ولی گه گاهی باد می آید و ما را خبری می آرد

1 ساقیم باده داد و بادم داد باده این بار مستزادم داد

2 چون من از باده سرگردان گشتم حرجی کرد و در مزادم داد

3 عاقبت هم خودم بخرد بخرید نامرادی بدم،مرادم داد

4 آتشی در میان جانم زد شور در عرصه فؤادم داد

1 در قیامت همه کس طالب و جویا باشد دل ما طالب این قدر معلا باشد

2 عشق،کان جان و دل و دین ز تو باز استاند عشق نبود،مگر آن طامه کبرا باشد

3 در جهان گشتم و آفاق سراسر دیدم ذات انسانست،که هم اسم و مسما باشد

4 هر کرا جان و دلی هست به جانان نزدیک راحت جان و دلش باده حمرا باشد

1 رخسار تو چون آینه صورت و معنیست در صبح جبینت همه انوار تجلیست

2 هم جذبه او بود که دل مست لقا شد مجنون چه کند؟ کین کشش از جانب لیلیست

3 پیوسته ز سودای تو مستیم و خرابیم ما را بتو صد گونه تولی وتمنیست

4 هرجام که از دست تو آید همه نوشست این دور نه جورست، که در دور تو اولیست

آثار قاسم انوار

69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی