1 بجز وصلت حیات جاودان نیست چو مویت سنبلی در بوستان نیست
2 میان خانقه بسیار جستم بجز ذکر تو درد صوفیان نیست
3 نشان اینست: کاندر راه عرفان خطا گفتن نشان راستان نیست
4 چه مستیها که دارد زاهد ما؟ چه حاصل؟ چون ز جنس سرخوشان نیست
1 ای بت عیار من، نام تو امروز چیست؟ ای دل و دلدار من، نام تو امروز چیست؟
2 هر دو جهان نام تو، قصه و پیغام تو ای مه سیار من، نام تو امروز چیست؟
3 ملک و ملک رام تو، هر دو جهان جام تو ای سر و سردار من، نام تو امروز چیست؟
4 ای دل و دلدار من، مونس و غم خوار من واقف اسرار من، نام تو امروز چیست؟
1 دل ما بصد جان طلب کار اوست ولی در حقیقت طلب کار اوست
2 زهی روی روشن، که در رویها ظهورات خوبی ز انوار اوست
3 بیک جو فروشند صد جان بشهر چو گویند: بازار بازار اوست
4 تو شادان ز عشقی وزو عشق شاد تو غم خوار اویی و غم خوار اوست
1 ساقی مرا ز باده ناب مغانه داد دردی درد داد ولی در میانه داد
2 زاهد صباح کژمژ و خرم همی رود ساقی مگر که رطل گران شبانه داد؟
3 در کوی عشق یار،که آن جای جای نیست مرغ دل مرا بکرم آشیانه داد
4 جان را خبر نبود ز نام و نشان عشق این عشق دل فروز تو جان را نشانه داد
1 مرا با روی تو پیوسته روییست زیانی نی، که از وجه نکوییست
2 هوس دارم که: در پایت بمیرم بعالم هر کسی را آرزوییست
3 ز شوق چشم میگونش خرابیم شراب ما نه از جام و سبوییست
4 بجست و جوی او دل خستگان را ز آب دیده هر دم شست و شوییست
1 میان مجلس رندان حدیث فردا نیست بیار باده، که حال زمانه پیدا نیست
2 مگر بمجلس ما محتسب نیاز آرد که ناز را نخرند از کسی که زیبا نیست
3 دگر ز عقل حکایت بعاشقان منویس برات عقل بدیوان عشق مجرا نیست
4 بیار باده، که بنیاد عمر بر بادست بدرد درد بسازیم، اگر مصفا نیست
1 دلم از جور تو بسیار شکایت دارد وقت آن شد که شکایت بحکایت آرد
2 مدتی بود که اندر هوست جان می داد وقت آن شد که بدیدار تو جان بسپارد
3 آرزوی تو، که صد جان گرامی ارزد در زمین دل من تخم وفا می کارد
4 ما همه منتظرانیم، ولی گه گاهی باد می آید و ما را خبری می آرد
1 ساقیم باده داد و بادم داد باده این بار مستزادم داد
2 چون من از باده سرگردان گشتم حرجی کرد و در مزادم داد
3 عاقبت هم خودم بخرد بخرید نامرادی بدم،مرادم داد
4 آتشی در میان جانم زد شور در عرصه فؤادم داد
1 در قیامت همه کس طالب و جویا باشد دل ما طالب این قدر معلا باشد
2 عشق،کان جان و دل و دین ز تو باز استاند عشق نبود،مگر آن طامه کبرا باشد
3 در جهان گشتم و آفاق سراسر دیدم ذات انسانست،که هم اسم و مسما باشد
4 هر کرا جان و دلی هست به جانان نزدیک راحت جان و دلش باده حمرا باشد
1 رخسار تو چون آینه صورت و معنیست در صبح جبینت همه انوار تجلیست
2 هم جذبه او بود که دل مست لقا شد مجنون چه کند؟ کین کشش از جانب لیلیست
3 پیوسته ز سودای تو مستیم و خرابیم ما را بتو صد گونه تولی وتمنیست
4 هرجام که از دست تو آید همه نوشست این دور نه جورست، که در دور تو اولیست