گدایی می کنم زان یار دلبر از قاسم انوار غزل 360
1. گدایی می کنم زان یار دلبر
گهی بر بام باشم، گاه بر در
...
1. گدایی می کنم زان یار دلبر
گهی بر بام باشم، گاه بر در
...
1. هله! ای دوست بیا باده بخور، غصه مخور
هر که او باده نخوردست از این کوچه بدر
...
1. اول ثبوت عرش، پس آنگه جلوس یار
این نکته را بدان و مثل را بیاد دار
...
1. ای جان جهان، ساقی جان، رطل گران دار
از صومعه جان را بسر دیر مغان آر
...
1. بیا، بیا، که غریبیم و عاشقیم و نزار
بیا، بیا، که نداریم بی تو صبر و قرار
...
1. جام جمست این دل بیچاره، گوش دار
تا در کشم بگوش تو این در شاهوار
...
1. در داستان عشق تفصی نمود یار
تکرار عشق کرد هزاران هزار بار
...
1. درد سری میدهد زحمت رنج خمار
زهد برون کن ز سر، ساقی جان را در آر
...
1. رو خرقه گرو کن، دل و دلدار بدست آر
ما عاشق یاریم، چه جای سر و دستار؟
...
1. ساقیا، مست خرابیم، بما جامی آر
پیش ما شیشه می آر ولی عذر میآر
...
1. ساقی، بیار باده، که تلخست انتظار
چون من خمار می شوم، از بهر من خم آر
...
1. ساقی، بیار باده گل رنگ خوشگوار
ماییم و جام باده و گلبانگ گیر و دار
...