1 چند در مسجد و در صومعه غارت کردند سبب این بود که می خانه عمارت کردند
2 باده گران شد و ذرات جهان مست شدند من ندانم که بساقی چه اشارت کردند؟
3 درد و صافی همه خوردن و بچرخ افتادند صورت حال به «احببت » عبارت کردند
4 گوهر وصل تو جستند و کسی باز نیافت گر چه عمری بجهان روبتجارت کردند
1 عاشقان را چو صلا جانب می خانه زدند آتشی بود که اندر دل دیوانه زدند
2 در تمنای تو عشاق ز پای افتاده مست گشتند و ز مستی کف مستانه زدند
3 عکس ساقی چو درین باده صافی افتاد عاشقان در هوست ساغر و پیمانه زدند
4 عالم آشفته شد،ای دوست، دگر باره،چه بود؟ زلف میگون تراباز مگر شانه زدند؟
1 اندرین دور، که مستان طریقت خوارند گرچه خوارند ولی خوشدل وبرخوردارند
2 طرفه حالیست که مستان طریقت مادام باده از جام بریزند ولی کج دارند
3 هر که در راه طریقت بفنایی نرسید عارفانش بحقیقت بجوی نشمارند
4 عاشقان سر بنهادند بتسلیم و فنا عاقلانند که دربند سر و دستارند
1 هر گه که یار شیوه ناز ابتدی کند عاشق کسی بودکه دل وجان فدی کند
2 فارغ شد از جهان، بحیات ابد رسید هر جان معتقد که بعشق اقتدی کند
3 از معنی آمدن سوی صورت بدان که چیست معشوق «الست » گوید و عاشق بلی کند
4 غافل مشو، که مایه ظلمات غافلیست با یاد دوست باش،که جان را جلی کند
1 آنان که بجز روی تو جایی نگرانند کوته نظرانند و چه کوته نظرانند!
2 و آنان که رسیدند زنامت بنشانی در عالم حیرت همه بی نام و نشانند
3 در جای خیال تو اگر اشک در آید صاحب نظران دردمش از دیده برانند
4 سکان سر کوی تو ملک دو جهان را هرچند که عورند، بیک جو نستانند
1 خرده بینان طریقت همه صرافانند که بیک جو درم ناسره را نستانند
2 دور ماندند ز دیدار تو سودازدگان همه حیران وعجب مانده که چون می مانند؟
3 دل و جانها ز تو مستند بدانسان که مپرس جمله ذرات سراسیمه و سرگردانند
4 جمله ذرات جهان،کافر و مؤمن،شب و روز همه از شوق تو مستند و ترا می خوانند
1 آب حیوان،که سکندر طلبش میفرمود روزی جان خضر گشت و خضر شد خشنود
2 آب حیوان چه بود؟زنده جاوید شدن بشنو،ای خواجه،که در عین شهودی مشهود
3 در ازل سابقه عشق «قسمنا» گفتند «عونناالله » خداوند کریمست و ودود
4 دل ما شیفته حسن جهانگیر تو شد تاجهان هست و جهاندار جهان خواهد بود
1 ای عشق توام در دو جهان مقصد و مقصود در طور عدم گشتن من وصل تو موجود
2 بنمود بعشاق جهان سکه مهرت سیماب سرشک مژه بر روی زر اندود
3 سازم همه در مجلس غمهای تو چون چنگ سوزم همه بر آتش سودای تو چون عود
4 اقفال زر اندود ز ابواب سعادت کس جز بمفاتیح هدایات تو نگشود
1 بر کهن دیر جهان دوست تجلی فرمود جمله ذرات جهان محو شد از عین شهود
2 پرتو فیض تو در عالم امکان درتافت گشت روشن همه آفاق،زهی پرتو جود!
3 قیمت عشق ندانی و گریزان گردی از سر آتش سوزان بگریزی چون دود
4 میل کلی همه در فکر جهان آمد و بس دل که از فکر جهان رست،بکلی آسود
1 بیمن دولت محبوب عاقبت محمود در فسانه ببست و سر قرابه گشود
2 شراب ناب خداوند ذوالجلال کریم هزار عقل ربود و هزار جان افزود
3 حدیث نو بشنو،جلوه های نو می بین چو مدبران مرو اندر جهان کور و کبود
4 قدیدخواره مشو،گر قدید خوار شوی زیان کنی و کسی را زیان ندارد سود