1 یار ببازار کاینات برآمد نعره هیهات از جهات برآمد
2 صبح وصالش دمید در همه جایی هر طرفی بانگ الصلات برآمد
3 جمله ذرات گشت زنده جاوید آب که از چشمه حیات بر آمد
4 زلف خوشش سایه کرد،طلعت خورشید نعره ز کفار سومنات برآمد
1 ماییم و جام باده و سودای آن نگار هر کس مناسب گهر خود گرفت یار
2 ای دوست، انتظار مفرما، که بعد ازین دل را نه صبر ماند، نه آرام و نه قرار
3 گو صید عشق خواهی آهو دلی مکن همراه عشق باش، که شیریست در شکار
4 هر کس که جان نبازد در ابتلای عشق در روز حشر باشد از دوست شرمسار
1 سینه مجروحست و عقل آشفته، خاطر بی قرار دیده گریانست و جان مشتاق و دل امیدوار
2 عشق خونریزست و من حیران و صبرم منهزم تیر مژگان تیز و چشمش مست و زلفش تابدار
3 آه دردآلود دارم، چون ننالم؟ آه! آه! جان غم فرسود دارم، چون نگریم زار زار؟
4 گفت: خاک راه من شو، پای بر چشمت نهم خاک شد چشم رهی در شاهراه انتظار
1 جام جمست این دل بیچاره، گوش دار تا در کشم بگوش تو این در شاهوار
2 یعنی مدار خسته دل عاشقان مست من زار و تن نزار و دل ناتوان نزار
3 آن یار حاضرست، نمی بینیش چرا؟ ای جان غم رسیده خرابی و شرمسار
4 جان تو غافلست ز محبوب لم یزل بر جان غافلانه خود ماتمی بدار
1 رنگرز و رنگرزی دیر شد رنگرز از رنگرزی سیر شد
2 نقش خمش چونکه صفایی نداشت رنگرزک خاسر و ادبیر شد
3 رنگ خمش می نشود هیچ راست دیر همی جنبد واین دیر شد
4 همچو که دردی بته خم نشست وز غم این رنگرزی پیر شد
1 سرمایه سعادت ما در دیار بود ورنه بسعی ما گره از کار کی گشود؟
2 دردست هرچه هست،که این درد چاره ساز باجان آدمی بمثل آتشست و عود
3 رندی،که ره بکوی خرابات عشق برد جان را ز دست محنت ایام در ربود
4 بگشای رخ،که دیر شدست انتظار ما تاجان بران جمال فشانیم زود زود
1 اندرین دور، که مستان طریقت خوارند گرچه خوارند ولی خوشدل وبرخوردارند
2 طرفه حالیست که مستان طریقت مادام باده از جام بریزند ولی کج دارند
3 هر که در راه طریقت بفنایی نرسید عارفانش بحقیقت بجوی نشمارند
4 عاشقان سر بنهادند بتسلیم و فنا عاقلانند که دربند سر و دستارند
1 فتنه در خواب قیامت خفته بود چشم بیدار تو خوابش در ربود
2 تا چو گل از پرده بیرون آمدی در گلستان عام شد بانگ سرود
3 بر سر بازار جان مست آمدی مست حیرت ماند جانها در شهود
4 آب رحمت ریختی در جام ما تابهر جانب برآمد بانگ رود
1 در هیچ زمان غیر بدل راه ندادند قومی که مریدند و گروهی که مرادند
2 آنها که کمالات و جمالات تو دیدند بر خاک همه جبهه تسلیم نهادند
3 در صومعه و مسجد و می خانه رسیدیم قومی ز تو غمگین و گروهی ز تو شادند
4 قومیکه دل و دین بهوای تو بدادند آنها همه شادند، که از اهل رشادند
1 هرکجا می گذرد دوست، فغان خواهد بود خاطر اندر پی آن سرو روان خواهد بود
2 چیست این نور تجلی که جهان را بگرفت؟ اول و عاقبت کار همان خواهد بود
3 سر ببازم به هوای تو که مسکین توام عاقبت مصلحت کار در آن خواهد بود
4 دل اگر روی ترا باز نبیند هیهات! دایما نعره زنان جامه دران خواهد بود