آثار قاسم انوار

صفحه 31 از 69
69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار

1 یار ببازار کاینات برآمد نعره هیهات از جهات برآمد

2 صبح وصالش دمید در همه جایی هر طرفی بانگ الصلات برآمد

3 جمله ذرات گشت زنده جاوید آب که از چشمه حیات بر آمد

4 زلف خوشش سایه کرد،طلعت خورشید نعره ز کفار سومنات برآمد

1 ماییم و جام باده و سودای آن نگار هر کس مناسب گهر خود گرفت یار

2 ای دوست، انتظار مفرما، که بعد ازین دل را نه صبر ماند، نه آرام و نه قرار

3 گو صید عشق خواهی آهو دلی مکن همراه عشق باش، که شیریست در شکار

4 هر کس که جان نبازد در ابتلای عشق در روز حشر باشد از دوست شرمسار

1 سینه مجروحست و عقل آشفته، خاطر بی قرار دیده گریانست و جان مشتاق و دل امیدوار

2 عشق خونریزست و من حیران و صبرم منهزم تیر مژگان تیز و چشمش مست و زلفش تابدار

3 آه دردآلود دارم، چون ننالم؟ آه! آه! جان غم فرسود دارم، چون نگریم زار زار؟

4 گفت: خاک راه من شو، پای بر چشمت نهم خاک شد چشم رهی در شاهراه انتظار

1 جام جمست این دل بیچاره، گوش دار تا در کشم بگوش تو این در شاهوار

2 یعنی مدار خسته دل عاشقان مست من زار و تن نزار و دل ناتوان نزار

3 آن یار حاضرست، نمی بینیش چرا؟ ای جان غم رسیده خرابی و شرمسار

4 جان تو غافلست ز محبوب لم یزل بر جان غافلانه خود ماتمی بدار

1 رنگرز و رنگرزی دیر شد رنگرز از رنگرزی سیر شد

2 نقش خمش چونکه صفایی نداشت رنگرزک خاسر و ادبیر شد

3 رنگ خمش می نشود هیچ راست دیر همی جنبد واین دیر شد

4 همچو که دردی بته خم نشست وز غم این رنگرزی پیر شد

1 سرمایه سعادت ما در دیار بود ورنه بسعی ما گره از کار کی گشود؟

2 دردست هرچه هست،که این درد چاره ساز باجان آدمی بمثل آتشست و عود

3 رندی،که ره بکوی خرابات عشق برد جان را ز دست محنت ایام در ربود

4 بگشای رخ،که دیر شدست انتظار ما تاجان بران جمال فشانیم زود زود

1 اندرین دور، که مستان طریقت خوارند گرچه خوارند ولی خوشدل وبرخوردارند

2 طرفه حالیست که مستان طریقت مادام باده از جام بریزند ولی کج دارند

3 هر که در راه طریقت بفنایی نرسید عارفانش بحقیقت بجوی نشمارند

4 عاشقان سر بنهادند بتسلیم و فنا عاقلانند که دربند سر و دستارند

1 فتنه در خواب قیامت خفته بود چشم بیدار تو خوابش در ربود

2 تا چو گل از پرده بیرون آمدی در گلستان عام شد بانگ سرود

3 بر سر بازار جان مست آمدی مست حیرت ماند جانها در شهود

4 آب رحمت ریختی در جام ما تابهر جانب برآمد بانگ رود

1 در هیچ زمان غیر بدل راه ندادند قومی که مریدند و گروهی که مرادند

2 آنها که کمالات و جمالات تو دیدند بر خاک همه جبهه تسلیم نهادند

3 در صومعه و مسجد و می خانه رسیدیم قومی ز تو غمگین و گروهی ز تو شادند

4 قومیکه دل و دین بهوای تو بدادند آنها همه شادند، که از اهل رشادند

1 هرکجا می گذرد دوست، فغان خواهد بود خاطر اندر پی آن سرو روان خواهد بود

2 چیست این نور تجلی که جهان را بگرفت؟ اول و عاقبت کار همان خواهد بود

3 سر ببازم به هوای تو که مسکین توام عاقبت مصلحت کار در آن خواهد بود

4 دل اگر روی ترا باز نبیند هیهات! دایما نعره زنان جامه دران خواهد بود

آثار قاسم انوار

69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی