1 ای عشق توام در دو جهان مقصد و مقصود در طور عدم گشتن من وصل تو موجود
2 بنمود بعشاق جهان سکه مهرت سیماب سرشک مژه بر روی زر اندود
3 سازم همه در مجلس غمهای تو چون چنگ سوزم همه بر آتش سودای تو چون عود
4 اقفال زر اندود ز ابواب سعادت کس جز بمفاتیح هدایات تو نگشود
1 قصه ای نو رسید از اسرار: «لیس فی الدار غیرکم دیار»
2 عقل در مدعای دارا گیر عشق بر مقتضای دار و مدار
3 بسط بحر حیات باسط بود که گشادند مشرکان زنار
4 دار را چون بدید گفت حسین: «لیس فی الدار غیره دیار»
1 نعم الفقیه، حال مدرس کجا رسید؟ در وصف حق نه هیچ سخن گفت و نه شنید
2 حظ از حواس داشت، زمعنی نداشت جان نقش جهان بدید ولی جان جان ندید
3 هر لحظه ای تجلی نو می رسد زیار این راه عشق جمله مزیدست در مزید
4 پندار ما حجاب شد اندر طریق یار عشقت رسید و پرده پندار ما درید
1 بپیش درد من درمان چه باشد؟ ز سر بگذر،سر و سامان چه باشد؟
2 چو پیمان را شکستم باز ساقی مرا پیمانه ده،پیمان چه باشد؟
3 گدا آیینه احسان شاهست ز من تاوان مجو،تاوان چه باشد؟
4 اگر نبود گدا هرگز که داند که محسن کیست یا احسان چه باشد؟
1 عاشقان را چو صلا جانب می خانه زدند آتشی بود که اندر دل دیوانه زدند
2 در تمنای تو عشاق ز پای افتاده مست گشتند و ز مستی کف مستانه زدند
3 عکس ساقی چو درین باده صافی افتاد عاشقان در هوست ساغر و پیمانه زدند
4 عالم آشفته شد،ای دوست، دگر باره،چه بود؟ زلف میگون تراباز مگر شانه زدند؟
1 ساقیا،نور صبح روی نمود باده در جام کن به نغمه عود
2 گر دهد درد سر توان کردن محتسب را بجرعه ای خشنود
3 چون نمود آن نگار روی بمن من چه گویم مرا چه روی نمود؟
4 دین ارباب عقل دانش و خیر مذهب اهل عشق محو وجود
1 دل ما باده طلب کرد و شرابش برسید برسد چون برسد سابقه حبل ورید
2 زان زمانی که ترا دیدم و دانستم باز دل و جانم بهوای تو ز اغیار رمید
3 دل ما ساکن درگاه تو خواهد بودن عزتش دار،که بیچاره سعیدست و شهید
4 کرمی باشد،اگر زنده جاوید کنی دل عشاق که در عشق فریدند و وحید
1 چند در مسجد و در صومعه غارت کردند سبب این بود که می خانه عمارت کردند
2 باده گران شد و ذرات جهان مست شدند من ندانم که بساقی چه اشارت کردند؟
3 درد و صافی همه خوردن و بچرخ افتادند صورت حال به «احببت » عبارت کردند
4 گوهر وصل تو جستند و کسی باز نیافت گر چه عمری بجهان روبتجارت کردند
1 بیمن دولت محبوب عاقبت محمود در فسانه ببست و سر قرابه گشود
2 شراب ناب خداوند ذوالجلال کریم هزار عقل ربود و هزار جان افزود
3 حدیث نو بشنو،جلوه های نو می بین چو مدبران مرو اندر جهان کور و کبود
4 قدیدخواره مشو،گر قدید خوار شوی زیان کنی و کسی را زیان ندارد سود
1 آیینه سبب گشت که روی تو عیان شد روی تو سبب بود که آیینه نهان شد
2 از شرم رخت گشت نهان آینه، آری چون حسن ترا دید که مشهور جهان شد
3 یک لمعه ز رخسار تو ناگاه درخشید جانها همه زان حالت خوش رقص کنان شد
4 با حلقه گیسوی تو هرکس که سری داشت در عاقبت کار ز سودازدگان شد