1 بعد ازین دلبر ما عربده جو خواهد بود همه از همه رو، روی بدو خواهد بود
2 در قیامت که ز جانها همه برهان طلبند حجت جان من آن روی نکو خواهد بود
3 چه کند خاطر من؟ صبر و تحمل دارد تا ترا جور و جفا عادت و خو خواهد بود
4 تو ازین توبه شکن صورت تقوی مطلب صورت توبه ما سنگ و سبو خواهد بود
1 گر با تو دمی محرم اسرار توان بود بر ملک و ملک فایض انوار توان بود
2 با ابروی تو محرم محراب توان شد با چشم خوشت ساکن خمار توان بود
3 با روی تو برمذهب اسلام توان زیست با زلف تو در حلقه کفار توان بود
4 با شحنه عشقت می توحید توان خورد با محتسب حکم تو هشیار توان بود
1 صاحب قلاده اهل نزاع و غلو بود کارش نکو بود اگرش جست و جو بود
2 واعظ، مکن مبالغه، ترسم که زهد ما در راه عشق شیوه سنگ و سبو بود
3 آبم ز سر گذشت و دمی دست و پا زدم ناچار هر که غرقه شود چاره جو بود
4 از وصل دور ماند و از یار بی نصیب هر جان که در متابعت آرزو بود
1 چون حسن دلاویز تو در جلوه گری بود کار دل بیچاره من پرده دری بود
2 در دور رخت یک دل هشیار ندیدیم این شیوه ز خاصیت دور قمری بود
3 ای جان جهان، نسبت یاد تو بجانم چون باد سحر بر رخ گل برگ طری بود
4 جان و دل و دین برد زمن عشق تو،هیهات! در غارت عشق تو چنین حمله بری بود!
1 گاهی درون پرده عزت نهان شود گاهی هزار پرده بدرد،عیان شود
2 گاهی درون پرده جهانی بهم زند گاهی برون پرده جهان در جهان شود
3 گه در طریق عزت امان زمین بود گاهی درون پرده امام زمان شود
4 گاهی امین مدرسه و خانقه بود گاهی امیر کوچه دردی کشان بود
1 از افق مکرمت صبح سعادت دمید محو مجازات شد،شاه حقیقت رسید
2 صولت صیت جلال عالم جان را گرفت صدمت سلطان عشق باز علم برکشید
3 چنگ غمش می زند بردل و هر تاره ای کشف روان می کند،معنی حبل الورید
4 ساقی جان می دهد باده بجام مدام مطرب دل می زند نعره هل من مزید
1 تعینات جهان در میان بیم و امید ز آسمان بزمین وز ذره تا خورشید
2 همه بر غبت خود در جهان کون فساد کمال خود طلبد از خدای خود جاوید
3 کمال خاک نبات وکمال او حیوان کمال حیوان انسان،که اوست اصل نوید
4 کمال انسان باشد بلوغ حضرت حق که اوست اصل مرادات و مخلص امید
1 دل ما باده طلب کرد و شرابش برسید برسد چون برسد سابقه حبل ورید
2 زان زمانی که ترا دیدم و دانستم باز دل و جانم بهوای تو ز اغیار رمید
3 دل ما ساکن درگاه تو خواهد بودن عزتش دار،که بیچاره سعیدست و شهید
4 کرمی باشد،اگر زنده جاوید کنی دل عشاق که در عشق فریدند و وحید
1 صبح ازل ز مشرق انوار بردمید از نور روی یار به ما لمعهای رسید
2 ایام هجر یار ز اندازه درگذشت صبحی ز نو برآمد و روزی ز نو دمید
3 هر جایگه که نور رخ یار جلوه کرد آنجا مرید راه جنیدست و بایزید
4 ای دل بیا و قصه هجرانیان مگو همراه عشق شو، که مرا دست و هم مرید
1 منم و چشم رمد دیده و نور خورشید بتور روشن،بهمه حال، مرا چشم امید
2 روی زیبای تو فرخنده و رخشان دیدم بی نصیبست ازین عین عیان چشم سفید
3 سر ما خاک ره درد کشان خواهد بود واعظ، افسانه مفرما، که نمانی جاوید
4 قدح باده بدست آر،اگر دست دهد خوشتر از تخت فریدون و زتاج جمشید