1 نعم الفقیه، حال مدرس کجا رسید؟ در وصف حق نه هیچ سخن گفت و نه شنید
2 حظ از حواس داشت، زمعنی نداشت جان نقش جهان بدید ولی جان جان ندید
3 هر لحظه ای تجلی نو می رسد زیار این راه عشق جمله مزیدست در مزید
4 پندار ما حجاب شد اندر طریق یار عشقت رسید و پرده پندار ما درید
1 «یحبهم » ز چه رو گشت آن مراد مرید؟ مگر در آینه جان جمال خود را دید؟
2 جمیل بود محب جمال خود دایم هزار گونه گل از بوستان خود می چید
3 زمان زمان زخدا در جهان جان خبرست که عارفان نفروشند تازه را بقدید
4 اگر بنار محبت رسی بسوزانی میان آتش عرفان قلاده تقلید
1 طریق توبه و تقوی شکستم تا چه پیش آید؟ میان مجلس رندان نشستم تا چه پیش آید؟
2 میان زاهدان محبوس بودم روزکی چندی بحمدالله ازان زندان بجستم تا چه پیش آید؟
3 کنون در مجلس رندان برای کاسهای دُردی هزاران شیشه تقوی شکستم تا چه پیش آید؟
4 مرا گویی که: این تقوی حجاب راه تست، اما ز قید توبه و تقوی برستم تا چه پیش آید؟
1 بانگ مستان خرابات فنا می آید راست بشنو،ز سر صدق صفا می آید
2 دل ما زنده شد از نکهت باد سحری بوی یوسف زدم باد صبامی آید
3 روی بر خاک نهم، جامه درانم از شوق آن زمان کان شه بی روی و ریا می آید
4 هرکسی بر سر کوی تو زمستی آیند جان ما از سر تسلیم و رضا می آید
1 بوی سنبل ز دم باد صبا می آید خوشدلم هر چه از آن یار بما می آید
2 عشق می آمد و سرمست و خرامان میگفت: بر حذر باش! که آشوب و بلا می آید
3 عالم از نور تجلی الهی پر شد از دم ویس قرن بوی خدا می آید
4 جان فدای رخ آن یار گرانمایه، که او بر سر صفه مستان بصفا می آید
1 بوی عشق از نفس باد صبا می آید شادمانم که ازو بوی ولا می آید
2 باد از کوی تو می آید و ما خوشوقتیم غم و اندوه گذشتست و صفا می آید
3 باد می آید و بر بوی تو جان می بخشد راحت جان من رند گدا می آید
4 دل هر کس طرفی دارد و میل و هوسی دل ما مست لقا، راه فنا می آید
1 از خم صفا جام می ناب بیارید گر شمع ندارید بمهتاب بیارید
2 محراب دل و جان رخ آن ماه حجازیست روی دل و جان جانب محراب بیارید
3 آن زلف پریشان همه آیات نکوییست هر جا که حدیثیست درین باب بیارید
4 ماتشنه لبانیم درین بادیه عشق آخر خبری زان گل سیراب بیارید
1 از خم صفا باده چون قند بیارید بانغمه نوروز و نهاوند بیارید
2 هر چند که بس نادر و نایاب و عزیزست ای ساده دلان،یک دل خرسند بیارید
3 توت،ارچه لطیفست،ولی موجب صفراست آلوی بخارا ز سمرقند بیارید
4 دردست داوی دل بیچاره درویش از پند مگویید ولی بند بیارید
1 خانه ما روضه شد،چون مقدم رضوان رسید دیده روشن شد،چو بوی یوسف کنعان رسید
2 قصه عشق زلیخا را کجا پنهان کنم؟ کین حکایت از سواد مصر تا صنعان رسید
3 پیش ازین در شهر جانها رفته بودی لایزال شهر ایمن گشت،اکنون سنجق سلطان رسید
4 ساقیا، تا ذکر هشیاران نگویی بعد ازین وقت هشیاران برفت و نوبت مستان رسید
1 درد مرا نوبت درمان رسید کار من از عشق بسامان رسید
2 شکر خدا راست که از لطف او یوسف گم گشته بکنعان رسید
3 دیو از این عرصه کناری گرفت کوکبه فر سلیمان رسید
4 این دل من در طلبش راست رفت راست بسر چشمه حیوان رسید