1 گدایی می کنم زان یار دلبر گهی بر بام باشم، گاه بر در
2 مرا دل با خراباتست دایم چه گویم قصه محراب و منبر؟
3 نسیم زلف مشکین تو سازد دماغ جان مشتاقان معطر
4 اگر حلاج وار از سر نترسی تو هم منصور باشی، هم مظفر
1 هله! ای دوست بیا باده بخور، غصه مخور هر که او باده نخوردست از این کوچه بدر
2 عشق ما را بخرابات حقایق برساند این چنین عشق ندیدیم در اطوار بشر
3 بیش از این منتظر یار بغفلت منشین جهد آن کن که در این راه شوی ز اهل نظر
4 دلم از دست ببردی و ز پا افتادم تو همه حیرت جان آمدی و رشک قمر
1 اول ثبوت عرش، پس آنگه جلوس یار این نکته را بدان و مثل را بیاد دار
2 آن دم که عرش و فرش نبود و خدای بود آن دم مقر عز بکجا بود اختیار؟
3 این رمز چیست؟ حاصل این قصه بازگو این را هم تو ندانی و مثل تو صد هزار
4 حق بر عروش جمله ذرات مستویست این نکته را ببین تو، ولی سر نگاه دار
1 ای جان جهان، ساقی جان، رطل گران دار از صومعه جان را بسر دیر مغان آر
2 چون نکته اسرار خرابات بدانی این نکته اسرار ز اغیار نگه دار
3 سرهای سران را ببریدند برین گنج تا دم نزند هیچ کس از پرده اسرار
4 گر طالب سرید ز سر قصه مگویید سر را نتوان برد درین کوچه بسر بار
1 بیا، بیا، که غریبیم و عاشقیم و نزار بیا، بیا، که نداریم بی تو صبر و قرار
2 بیا، که بی تو ز افراط آرزومندی مرا دلیست درو صد هزار شعله نار
3 بداغ عشق تو دل را هزار عز و شرف ز جلوهای تو جان را هزار استظهار
4 بفرض آنکه جهان از قصور پاک شود محال صرف بود فیض غافر و غفار
1 جام جمست این دل بیچاره، گوش دار تا در کشم بگوش تو این در شاهوار
2 یعنی مدار خسته دل عاشقان مست من زار و تن نزار و دل ناتوان نزار
3 آن یار حاضرست، نمی بینیش چرا؟ ای جان غم رسیده خرابی و شرمسار
4 جان تو غافلست ز محبوب لم یزل بر جان غافلانه خود ماتمی بدار
1 در داستان عشق تفصی نمود یار تکرار عشق کرد هزاران هزار بار
2 دستار و خرقها گرو جام باده شد تا لمعه جمال تو دیدند آشکار
3 بردار بی مدار جهان اعتماد نیست حسن وفا مجوی ازین دار بی مدار
4 بعد از وفات من چو بخاکم گذر کنی از خاک تربتم شنوی نالهای زار
1 درد سری میدهد زحمت رنج خمار زهد برون کن ز سر، ساقی جان را در آر
2 جان جهانرا طلب، ملک عیانرا طلب جان جهان باقیست، ملک جهان مستعار
3 چون همه جان و دلت لایق آن حضرتست دل بر الله بر، دیده بر آن راه دار
4 در صفت هر کسی رفت حکایت بسی هیچ نپرسی سخن از صفت یار غار؟
1 رو خرقه گرو کن، دل و دلدار بدست آر ما عاشق یاریم، چه جای سر و دستار؟
2 در که گل فخار جهان باده بجوشست اینست مگر خاصیت که گل فخار؟
3 آنجا که رسد عشق خداوند بدلها از کافر صد ساله بر آید دم افرار
4 در غار جهان، کان همه سرمایه سوداست ما طالب یاریم، نه وابسته اغیار
1 ساقیا، مست خرابیم، بما جامی آر پیش ما شیشه می آر ولی عذر میآر
2 ساقیا، مستم و شوریده، نمیدانم چیست؟ جام جمشید بمن ده، که خرابم ز خمار
3 ساقیا، لطف کن و باده صافی در ده صاف اگر نیست، بیا، دردی دردی بمن آر
4 ساقیا، باده بیاور، که خرابیم همه مرد هشیار برین در مگذاری، زنهار!