مشرب عذب مرا هر نفس از خم از قاسم انوار غزل 455
1. مشرب عذب مرا هر نفس از خم قدیم
می رسد باده صافی ز کرمهای کریم
...
1. مشرب عذب مرا هر نفس از خم قدیم
می رسد باده صافی ز کرمهای کریم
...
1. میان آتش سوزان علم فراخته ایم
سعادت دو جهان در ادب شناخته ایم
...
1. ما در هوای عشق تو سرمست بادهایم
چون شمع روشنیم و به خدمت ستادهایم
...
1. پهلوی خوان بسر کوی حبیب آمده ایم
بهر درمان دل خود بطبیب آمده ایم
...
1. گرنه آنست که جوینده یار آمده ایم؟
پس درین دیر مغان ما بچه کار آمده ایم
...
1. مست بودیم بگلبانگ تو هشیار شدیم
خفته بودیم بآواز تو بیدار شدیم
...
1. اقبال عشق بود، که ما مقبل آمدیم
چون عشق رو بما شد مستقبل آمدیم
...
1. ما در جهان کون برای تو آمدیم
بهر تو آمدیم و برای تو آمدیم
...
1. این عنایت ازلی بود که ره پرسیدیم
وین هدایت ابدی گشت که رویت دیدیم
...
1. در مسجد و در کعبه و بت خانه دویدیم
هرجا که رسیدیم بجز یار ندیدیم
...
1. ما در طلب دوست فراوان بدویدیم
بسیار دویدیم ولیکن نرسیدیم
...
1. در دور رخت یک دل هشیار ندیدیم
جز روی خوشت مشرق انوار ندیدیم
...