آثار قاسم انوار

صفحه 38 از 69
69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار

1 گیسوی تو هر چند کمندی زبلا بود خوش سلسله ای بود، که در گردن ما بود

2 هر حال که در حسن مودت دل ما داشت باروی تو، بی شایبه روی و ریا بود

3 از دولت وصلت فلک اندر همه حالی با عاشق مسکین تو در «طال بقا» بود

4 در آتش هجران دل من سوخت و لیکن چون قدر وصال تو ندانست سزا بود

1 صاحب قلاده اهل نزاع و غلو بود کارش نکو بود اگرش جست و جو بود

2 واعظ، مکن مبالغه، ترسم که زهد ما در راه عشق شیوه سنگ و سبو بود

3 آبم ز سر گذشت و دمی دست و پا زدم ناچار هر که غرقه شود چاره جو بود

4 از وصل دور ماند و از یار بی نصیب هر جان که در متابعت آرزو بود

1 عاشقی را،که دل از عشق پریشان باشد بس عجب نبوداگر بی سر و سامان باشد

2 یارب،این بحر غم عشق عجایب بحریست! موج این بحر همه لؤلؤ و مرجان باشد

3 چو در آیم همگی شورش و مستی گردم در مقامی که همه شورش مستان باشد

4 در قیامت،که سراز خاک لحد بردارم به جمال تو دلم واله و حیران باشد

1 درمان طلب کردم بسی،این درد را درمان نشد وندر پی سامان شدم،آخر سر و سامان نشد

2 آمد مه روزه طلب، ما گشنه ایم و تشنه لب این تشنگی از مانرفت،شعبان ما شعبان نشد

3 چندان قدم زد جان ما در عشق آن جانان ما آسان ما دشوار شد، دشوار ما آسان نشد

4 ای صوفی رنگین نمد، کی آب استد در سبد؟ راهی نرفتی در رشد، کفر تو تا ایمان نشد

1 در آن چمن که تو دیدی گلی ببار نماند خزان درآمد و سر سبزی بهار نماند

2 ز پای دار و سر تخت قصه کمتر گوی که این کرامت و آن غصه پایدار نماند

3 ز مستعار جهان مست عار بود حکیم ز مستعار چو بگذشت مست عار نماند

4 تو اختیار بجانان گذار و جان پرور که بخت یار شد آنرا که اختیار نماند

1 مرا گر اندرون پر نار باشد ز عشق آن بت دلدار باشد

2 دلم در عشق بگریزد قیامت در آن وقتی که دارا دار باشد

3 زبون گردد ازین عشق جگر سوز اگر خود حیدر کرار باشد

4 چو زلف و روی او بینند مستان همه شب تا سحر زنهار باشد

1 تا جهاندار، جهاندار جهان خواهد بود دل ما عاشق آن سرو روان خواهد بود

2 ما درین دیر مغان بهر نیاز آمده ایم سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

3 «من ر آنی » و « رألحق » چه سخن می گوید؟ تا تو پیدا نشوی یار نهان خواهد بود

4 واعظا، قصه تقلید، بمان روز وصال پیش مستان سخن از عین عیان خواهد بود

1 دل ز داروخانه دردت دوا دارد امید چشم جان از خاک پایت توتیا دارد امید

2 زاهدان از دولت درد نو غافل مانده اند این سعادت را ز عشقت جان ما دارد امید

3 روز و شب درد و جفاهای تو میخواهد دلم راستی را دولت بی منتها دارد امید

4 خسته تیغ غمت را کی بود مرهم طمع؟ دردمند عشق تو درمان چرا دارد امید؟

1 روی زیبای تو چون شمع صفا خواهد بود دل آشفته ما مست بلا خواهد بود

2 دارد امید دل من بخداوند کریم هر بلایی که رسد عین عطا خواهد بود

3 هر گروهی بسبیلی بخداوند روند راه ما شیوه تسلیم و فنا خواهد بود

4 در قیامت که سر از خاک لحد برداریم دل شوریده ما مست لقا خواهد بود

1 ساقی، بیار باده، که تلخست انتظار چون من خمار می شوم، از بهر من خم آر

2 با عشق باش دل در جهان مبند، که داریست بی مدار

3 از عشق وا ممان، که زیان در زیان کنی همراه عشق باش، که شیریست در شکار

4 ای شیخ روزگار، که مغرور و غافلی بر خرقه و دراعه خود ماتمی بدار

آثار قاسم انوار

69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی