1 نفس شریر بدرگ غدار خیره را ازکار بد چو منع نمایی بترکند
2 نف شریر چیست شراری که هرکجا افتاد سوز او به دگر جا اثرکند
1 سیهروزی از بخکسی ندیده یل بتر که خود تعب کشد و غیری انتفاع کند
2 از آنکه تا هنوزش بود به تن رمقی ز ناز و نوش جهان طبعش امتناع کند
3 ولی جنازهاش از در برون نرفته هنوز در آن زمان که جهان را به جان وداع کند
4 به مال و دولت او سفلهای گمارد چرخ که نان او خورد و با زنش جماع کند
1 خسروا ای آنکه قهرت روز رزم و گاه کین چرخ را با تیره خاک ره برابر میکند
2 گر نبود آنکه بینی روز رزم اندر هوا روزگار از بیم تیغت خاک بر سر میکند
3 حاجتت نبود به خنجر روز کین کز روی کین گردش مژگان چشمت کار خنجر میکند
4 بُرّش از بازوی ارغونست نز برنده تیغ با بداندیشش مگو کاین حرف باور میکند
1 کنون که دامن مقصود اوفتاد به چنگ به کام غیر ز کف دادنش محال بود
2 ز فرط شوق حضورش هنوز حیرانم که بر که مینگرم خواب یا خیال بود
1 چه غم از بینوایی آن کس را که کَرَم باشد و درم نبود
2 کرم بیدرم از آن بهتر که دِرم باشد و کَرَم نبود
1 معرفت شایسته باشد ورنه در صد عمر نوح کی به طاعت جاهلی نوح پیمبر میشود
2 نام یزدان را مکرر چون نماید عارفی در تنش هر ذکر نای روح دیگر میشود
3 ور کند نامش مکرّر جاهلی از روی جهل زو همی بیزاری یزدان مکرّر میشود
1 ای داور آفاق که از فرط سخاوت بر خوان نوالت دو جهان ماحضر آید
2 چون خانهٔ زنبور مر آن کاخ مسدّس با وسعت کاخ کرمت مختصر آید
3 تنها نه ترا مژدهٔ فتح آمده امروز هر روز ز نو مژدهٔ فتح دگر آید
4 انگیخت عدویت شَرَر فتنه و غافل کش عمر به کوتاهی عمرر شرر آید
1 طلعت مقصود چون ز پرده درآید خلق جهان را تمام پرده در آید
2 دوست مگو جلوه گر شود به قیامت هست قیامت چو دوست جلوه گر آید
3 دیدهٔ ما تاب آفتاب ندارد گر فکند پرده یا ز پرده برآید
1 ازین حلاوت گفتار بس عجب نبود که خاک در طرب و آسمان به رقص آید
2 هرآن کمال که داغ قبول تست بر آن چو ذات عقل مبر از عیب و نقص آید
1 آوخ آوخ که مرگ نگذارد که کس اندر جهان زید جاوید
2 نه ز بهمن گذشت نز دارا نه فریدون گذاشت نه جمشید
3 چون وزد باد او به گلشن بود نخل تن بیثمر شود چون بید
4 سپس رفتگان بسی دیدیم جنبش تیر و گردش ناهید