1 ای کعبه به ما از ما نزدیکتری امّا در چشم شترداران دورست بیابانت
2 ما زخم مغیلانت مرهم شمریم امّا بس کس که نهد مرهم بر زخم مغیلانت
1 ذکر خیری که پیش ازین بودت از تو و رفتگان ملعونت
2 به دو فتحه فزون و یک یا کم باد تا روز حشر در کونت
1 چو از نعمت حق شود بنده غافل خداوند بر وی بلایی فرستد
2 تو گویی بلا نعمتی هست دیگر که غافل ز بیمش خدا را پرستد
1 آه مظلوم تیر دلدوزیست که ز شست قضا رهاگردد
2 گر رسد بر نشان عجب نبود تیر از آن شست کی رها گردد
1 ای وزیری که به دهر آنچه بود دلخواهت همه از فضل خداوند میسر گردد
2 گر چکد نقطهای از کلک تو در بحر محیط چون سخنهای تو موجش همه گوهر گردد
3 پشه در سایهٔ اقبال تو سیمرغ شود باز از هیبت قهر تو کبوتر گردد
4 قطره از تربیتت لؤلؤ رخشنده شود ذرّه از مهر تو خورشید منوّر گردد
1 بخیل چون زر قلبست و پند چون آتش نه زرّ قلب ز آتش سیاهترگردد
2 ز حرص مال بخیلا مگو به ترک مآل از آن بترس که روزیت بخت برگردد
1 نفس کافر زنی است زانیّه که به بیگانه رام می گردد
2 بسته از روزی حلال نظر پی رزق حرام می گردد
1 آنکه تیز از لطیفه نشناسد چه خبر از اصول دین دارد
2 نیست جرمش ز بانگ بیهنگام چکند بینوا همین دارد
1 مست کز بول خود وضو گیرد از چه آن را طهارت انگارد
2 حال احمق به دوستیست چنانک بدکند با تو نیک پندارد
1 بیا به خویش به گوهر نصیحتی داری چو خویشتن نپذیری مگوکه نپذیرد
2 بسا طبیب که دردی نکو علاج کند ولیک خود به همان درد عاقبت میرد