1 چون به عشق مجاز نیست نیاز به دوگیتی هواپرستان را
2 ظلم باشد که سر فرود آید به دوگیتی خداپرستان را
1 تویی چرخ و بس بد ترا فخر رفعت منم خاک و بس بد مرا ذُلّ پستی
2 شکستی دلم را ولی شکر گویم که دل از شکستن پذیرد درستی
1 شنیدستم که بوتیمار مرغیست که هست از عشق آبش در درون غم
2 نشیند در کنار آب و گوید که گر نوشم شود آب اندکی کم
3 بخل بدکنش را در زمانه توگویی این صفت باشد مسلم
4 ز فرط حرص مال خویشتن را همی بر خویشتن دارد محرم
1 اکنون که در رزق گشادست خداوند انصاف نباشدکه تو بر خویش ببندی
2 بر حالت خود گریه کنی روز قیامت بر حال تهیدست گر امروز بخندی
1 آنچنان افتاده شو در راه خلق کز برون راز درونت بنگرند
2 در تواضع همچو خاک افتاده باش بو که پاکان بر تو وقتی بگذرند
1 ای داورگیتی که بود شهرهٔ آفاق چون مهر فلک هرکه به حان مهر تو ورزد
2 دارد رخم از خون جگر رنگ طبرخون با آنکه بود شعر مرا طعم طبر زد
3 این پارسیان راکه به صد بیت ستودم مسکین تنم از همت این طایفه لرزد
4 صد بیت که هر بیتش ارزد به دوصد ملک گویا بر ایشان به یکی ملک نیرزد
1 ز عهد مهد تا پایان پیری ترا هر آنی ای فرزند حالیست
2 منت سربسته گویم تا بدانی بهحد خویش هر نقصی کمالیست
1 ای برادر گرت خطایی رفت متمسک مشو به عذر دروغ
2 کان دروغت بود خطای دگر که برد بار دیگر از تو فروغ
1 ای کعبه به ما از ما نزدیکتری امّا در چشم شترداران دورست بیابانت
2 ما زخم مغیلانت مرهم شمریم امّا بس کس که نهد مرهم بر زخم مغیلانت
1 من همان رند و مست و بیباکم که ندارم ز هر دو عالم باک
2 راستی را دو عالم ار اینست باد بر فرق هر دو عالم خاک