1 جور اگر کم بود اگر فزون زان زیانها رسد در آخر کار
2 ای بسا دودمان که خواهد سوخت آتش ار اندکست اگر بسیار
1 شرح خاموشیت باید از زبان دل شنو کز زبان هر زبان هر دل ندارد آگهی
2 غیر خاموشی نیارد گفتن از چیزی سخن هرکه را افتد نظر بر روی یار خرگهی
1 قاآنیا اگر ادب اینست و بندگی خاکت به فرق باد که با خاک همسری
2 نینی سرشت خاک سراپا تواضعست ای آسمان کبر تو از خاک کمتری
1 زینگونه که امروز کند خواجه تغافل گویی خبرش نیست ز فردای قیامت
2 امروز مگر توبه کند چاره و گرنه فردا نپذیرند ازو عذر ندامت
1 ای داور زمانه که از وصف رای تو خاطر شدست مطلع خورشید انورم
2 از وصف خلق و رای تو تا گفتهام حدیث مجلس منور آمد و مشکو معطّرم
3 عرضیست مر مرا که زداید ز دل ملال لیکن به شرط آنکه دهدگوش داورم
4 اکنون دو هفته است که دار ملک فارس بی آفتاب عون تو از ذره کمترم
1 باادب باش ای برادر خاصه با دیوانگان خود مگوکاورا نباشد بهره از فرزانگی
2 ای بسا دانای کامل کز پی روپوش خلق روز و شب بر خویش بندد حالت دیوانگی
1 خازن میر معظم راوی اشعار من آنکه می گوید بلا مفتون بالای منست
2 راوی شعر منست اما چو نیکو بنگری راوی اشعار نبود دزد کالای منست
3 طبع موزون مرا دزدید و چون پرسم سبب گویدم کاین قامت موزون زیبای منست
4 شعر شیرین مرا بر دست و چون جویم دلیل گویدم کاین خنده لعل شکرخای منست
1 ظلم ظالم ذخیرهایست نکو که در آخر نصیب مظلومست
2 ظالم خیره عاقبت چو بخیل خویشتن زان ذخیره محرومست
1 حل معمای حکمتش نتواند آنکه کند حل صدهزار معمّا
2 فهم شناساییش چگونه کند کس مشت نشاید زدن به صخرهٔ صمّا
1 گفت رندی با یکی در نیمروز از در اندرز رمزی از رموز
2 که اگر در دور ناهموار چرخ عیش یا غم بایدت بیدرد و سوز
3 دل منه در هیچ کار اندر جهان کاین تعلق هست رنجی فتنهتوز
4 هرچه پیشت آید از دشوار و سهل شو رضا بر هم مکش رخسار و پوز