1 درویش قناعت گر و سلطان توانگر پیوند نیابند به صدکاسه سریشم
2 هرکس که تند تار طمع پیش و پس خویش خود دشمن خویش آید چون کرم بریشم
1 کمخور ای نادان و بر این گفته کمجو اعتراض زانکه بر این قول گفتار حکیمستم حکم
2 آنکه را صرف شکم شد حاصل عمر عزیز قیمتش کمتر بود زان چیزکاید از شکم
1 هزار سال که ضحاک پادشاهی کرد ازو نماند به جز نام زشت در عالم
2 اگرچه دولت کسری بسی نماند ولی به عدل و داد شدش نام در زمانه علم
1 دوستی گفت عیب من با غیر من خود از عیب خود ابا نکنم
2 چون وی آهسته عیب من میگفت من همش عیب برملا نکنم
3 گویدم گر هزار عیب دگر طبع بر عیب او رضا نکنم
4 آفریدش خدا به صورت هجو همجو او بنده چون خدا نکنم
1 قاآنیا زگفتهٔ بیهوده لب ببند کاینقیلوقالمحضخیالستوصرف وهم
2 آن بینشان که ملک دو عالم ازآن اوست بیرون بود ز حیز فکر و جهان فهم
1 پیرکی لال سحرگاه به طفلی الکن میشنیدم که بدین نوع همی راند سخن
2 کای ز زلفت صصصبحم شاشاشام تاریک وی ز چهرت شاشاشامم صصصبح روشن
3 تتتریاکیم و بی شششهد للبت صصبر و تاتاتابم رررفت از تتتن
4 طفل گفتا مَمَمَن را تُتُو تقلید مکن گگگم شو ز برم ای کککمتر از زن
1 گل عزیزست هرکجا روید خواه در راغ و خواه درگلشن
2 خار خوارست هرکجا باشد خواه در باغ و خواه درگلخن
1 جنبش مژگان دلیل جنبش جانست جنبش جان چیست پیک قدرت یزدان
2 کی بودش آگهی ز جذبهٔ قدرت آنکه ندارد خبر ز جنبش مژگان
1 دل و جان مرد عاشق دوست دارد ولی با این دو مهرش هست چندان
2 که دل بگذارد اندر دست دلبر که جان بسپارد اندر پای جانان
1 وزیر عصر و مجیر جهان مشیرالملک دبیر دولت و صدر مهین و بل جهان
2 محیط جود محمّدعلی که همّت او چو فیض هستی و صنع قضا نداشت کران
3 چو نور در بصر و جان به جسم و دل در بر بزرگتر ز جهان بود در میان جهان
4 چنان دقیق که کلکش دقایق شب و روز حساب کردی از ابتدای خلق زمان