هله نزدیک شد ای دل که زمستان از قاآنی قصیده 58
1. هله نزدیک شد ای دل که زمستان گذرد
دور بستان شود و عهد شبشان گذرد
...
1. هله نزدیک شد ای دل که زمستان گذرد
دور بستان شود و عهد شبشان گذرد
...
1. عید آمد و آفاق پر از برگ و نواکرد
مرغان چمن را ز طرب نغمهسراکرد
...
1. الا تدارک ماه صیام بایدکرد
خلاف عادت شرب مدام باید کرد
...
1. آن کیست که باز آمد و در بزم نظر کرد
جان و دل ما از نظری زیر و زبر کرد
...
1. ماهم ز در درآمد و بر من سلام کرد
مشکوی من ز طرهٔ خود مشکفامکرد
...
1. باد نوروزی شمیم عطر جان میآورد
در چمن از مشک چین صد کاروان میآورد
...
1. ساقی بده رطل گران زان می که دهقان پرورد
انده برد غم بشکرد شادی دهد جان پرورد
...
1. چون خواست کردگار که گیتی نظام گیرد
دولت قویم گردد ملت قوام گیرد
...
1. صبح آفتاب چون ز فلک سر زد
ماهم به خشم سندان بر در زد
...
1. بجز لب تو کزو گفت شکرین خیزد
که دیده لعل کزو جوی انگبین خیزد
...
1. ای صفاهان مژده کاینک شاه دوران می رسد
جسم بیجان ترا از نو به تن جان میرسد
...