در چشم منست آنچه به رخسار تو آب از قاآنی قصیده 35
1. در چشم منست آنچه به رخسار تو آب است
در جسم منست آنچه به گیسوی تو تاب است
...
1. در چشم منست آنچه به رخسار تو آب است
در جسم منست آنچه به گیسوی تو تاب است
...
1. دارد اگرچه بر همهکس روزگار دست
دارد به پیش دست و دل شهریار دست
...
1. باز این تویی شهاکه جهانت مسخرست
بر تارکت ز مهر جهانتاب افسرست
...
1. بر دلم صدهزار نیشترست
بلکه از صدهزار بیشترست
...
1. عاشق بی کفر در شرع طریقتکافرست
کافری بگزین گرتشور طریقتدر سرست
...
1. هستی دو وجه دارد مخفی و ظاهر است
کاندر وجود واجب و ممکن مصور است
...
1. تا لاله به باغ و گل به گلزارست
میخواره ز زهد و توبه بیزارست
...
1. که جلوه کرد که آفاق پر ز انوارست
که رخ نمود که گیتی تمام فرخارست
...
1. گاه طرب و روز می و فصل بهارست
جان خرم و دل فارغ و شاهد بهکنارست
...
1. روز می و وقت عیش وگاه سرورست
یار جوان می کهن خدای غفورست
...
1. ترک من آفت چینست و بلای ختن است
فتنهٔ پیر و جوان حادثهٔ مرد و زن است
...